۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه
۱۳۹۶ تیر ۱۰, شنبه
عيسي كيست؟
عيسي ناصري براي شما كيست؟زندگي شما در اين دنيا و در ابديت بستگي به پاسخ شما به اين پرسش دارد.
به نظر شما او كيست......
برجستهترين شخص در تمام ادوار؟
بزرگترين رهبر؟
بزرگترين استاد؟
كسي كه نيكوترين كارها را براي بشريت انجام داد؟
كسي كه مقدسترين زندگي را كه هيچ كس هرگز نزيسته بود زيست؟
|
امروزه به هر كجاي دنيا كه برويد, با پيروان هر مذهبي كه صحبت نماييد, صرفنظر از اينكه چقدر نسبت به مذهب خويش متعهد مي باشند، اگر چيزي درباره تاريخ بدانند، بايد بپذيرند كه هرگز كسي مانند عيساي ناصري وجود نداشته است.
عيسي مسير تاريخ را تغيير داد. حتي تاريخ روزنامه صبحي كه در دست داريد گواه بر اين اصل ميباشد كه عيساي ناصري 2000 سال پيش بر روي زمين ميزيست.
B.C (ق. م) يعني قبل از مسيح و( A.D (Anno Domini يعني سالهاي خداوند.
عيسي مسير تاريخ را تغيير داد. حتي تاريخ روزنامه صبحي كه در دست داريد گواه بر اين اصل ميباشد كه عيساي ناصري 2000 سال پيش بر روي زمين ميزيست.
B.C (ق. م) يعني قبل از مسيح و( A.D (Anno Domini يعني سالهاي خداوند.
پيشگويي ظهور عيسي
صدها سال قبل از تولد عيسي،كتب مقدسه نبوت انبياي اسرائيل را در مورد ظهور وي به ثبت رسانيدند. عهد عتيق كه به وسيله اشخاص بسياري در طي مدت 1500 سال نگاشته شده است, شامل 300 نبوت در مورد آمدن وي ميباشد. تمامي اين جزئيات و همچنين تولد معجزه آسا, زندگي عاري از گناه, معجزات بسيار, مرگ و قيام او تماماً به واقعيت پيوستند. زندگياي كه عيسي زيست, معجزاتي كه او كرد, سخناني كه او گفت, مرگش بر روي صليب, قيام او, عروج او به آسمان، همه اين اصل را بيان ميكنند كه او تنها يك انسان نبود, بلكه بيش از يك انسان بود. عيسي اعلام نمود كه "من و پدر يك هستيم، هيچ كس نزد پدر جز به وسيله من نميآيد". (يوحنا 14: 6)
زندگي و پيام او موجب تغيير ميگردد
هر گاه به زندگي و تاثير عيساي ناصري از ديد تاريخ نظري بيفكنيد،مشاهده خواهيد نمود كه حضور او و پيامش همواره در زندگي مردم واقوام باعث تغييرات بزرگي گرديدهاند. هر جا كه تعاليم او تاثير خودرا بر جاي گذاشته، تقدس ازدواج، حقوق زنان، حق راي، تاسيس مدارس و دانشگاهها جهت تحصيلات عاليه, وضع قوانين براي محافظت از كودكان، برچيده شدن بردهداري و هزاران تغيير مفيد ديگر به زندگيهاي شخصي نيز به گونهاي برجسته تغيير يافته است. براي مثال، " ليوو والاس " يك ژنرال مشهور و نابغه در ادبيات، به عنوان يك ملحد شناخته شده بود. براي مدت دو سال، آقاي "والاس" مشغول مطالعه در برجستهترين كتابخانههاي اروپا و آمريكا بود. او در جستجوي اطلاعاتي بود تا به وسيله آنها مسيحيت را براي هميشه نابود سازد. هنگام نگارش دومين فصل كتابي كه او بدين منظور مينوشت، گريهكنان در حالي كه زانو زده بود فرياد بر آورد : " عيسي ، اي خداي من و اي خداوند من" و اينچنين مسيح را يافت. با چنين مدرك محكم و غير قابل بحثي او ديگر نميتوانست خداوندي و پسر خدا بودن عيسي را انكار كند. بعدها " ليو والاس" كتاب "بنهور" كه يكي از بزرگترين رمانهاي قرن به زبان انگليسي است و داستان آن در دوران زيست مسيح اتفاق افتاده را به رشته تحرير درآورد. همينطور "سي.اس.لوئيس"، پروفسور دانشگاه آكسفورد انگلستان كه از عرفاي منكر وجود خدا بود و سالهاي متمادي الوهيت مسيح را انكار ميكرد نيز در صداقتي عقلاني پس از مطالعه عميق و گسترده براي يافتن دلايلي جهت اثبات الوهيت مسيح، پذيرفت كه عيسي همان خدا و منجي است.
خداوند، دروغگو، يا ديوانه؟
" لوئيس" در كتاب مشهورش به نام "مسيحيت صرف" اين جمله را بيان ميكند: "شخصي كه تنها يك انسان است و چيزهايي را مانند عيسي ميگويد نميتواند يك استاد بزرگ اخلاق باشد".
او ميتواند يك ديوانه باشد- همطراز با مردي كه ميگويد خود يك تخممرغ آبپز است- يا بايد شيطان مجسم جهنمي باشد.
شما بايد انتخاب كنيد. او يا پسر خدا بوده و هست يا يك مرد ديوانه يا چيزي بدتر از آن. شما يا ميتوانيد او را يك ديوانه تلقي كنيد يا به پايش بيفتيد و او را خداوند خود خطاب نماييد. ولي خواهش ميكنم درباره او اين سخن بيمعني را نگوييد كه او يك استاد بزرگ بشريت بود. او چنين بابي را براي ما نگشوده است.
عيسي مسيح براي شماكيست؟ زندگي شما بر روي اين جهان و در ابديت بستگي به پاسخ شما به اين پرسش دارد.
تمامي اديان توسط انسان پايهگذاري شدهاند و بر پايه فلسفههاي انساني، قوانين و ميزانهاي رفتاري استوار گرديدهاند. اگر بنيانگزاران اين اديان را از قوانين و نحوه پرستش آنها خارج سازيد، شاهد تغيير كوچكي در آنها خواهيد بود.
ولي عيسي مسيح را از مسيحيت خارج نماييد، هيچ چيز ديگري باقي نخواهد ماند. مسيحيت كتاب مقدسي تنها فلسفهاي براي زندگي نيست و نه استانداردهاي اخلاقي براي اطاعت از مراسم مذهبي. مسيحيت واقعي بر پايهاي اساسي يعني رابطهاي شخصي با خداوند و منجي زنده و قيام كرده استوار ميباشد
او ميتواند يك ديوانه باشد- همطراز با مردي كه ميگويد خود يك تخممرغ آبپز است- يا بايد شيطان مجسم جهنمي باشد.
شما بايد انتخاب كنيد. او يا پسر خدا بوده و هست يا يك مرد ديوانه يا چيزي بدتر از آن. شما يا ميتوانيد او را يك ديوانه تلقي كنيد يا به پايش بيفتيد و او را خداوند خود خطاب نماييد. ولي خواهش ميكنم درباره او اين سخن بيمعني را نگوييد كه او يك استاد بزرگ بشريت بود. او چنين بابي را براي ما نگشوده است.
عيسي مسيح براي شماكيست؟ زندگي شما بر روي اين جهان و در ابديت بستگي به پاسخ شما به اين پرسش دارد.
تمامي اديان توسط انسان پايهگذاري شدهاند و بر پايه فلسفههاي انساني، قوانين و ميزانهاي رفتاري استوار گرديدهاند. اگر بنيانگزاران اين اديان را از قوانين و نحوه پرستش آنها خارج سازيد، شاهد تغيير كوچكي در آنها خواهيد بود.
ولي عيسي مسيح را از مسيحيت خارج نماييد، هيچ چيز ديگري باقي نخواهد ماند. مسيحيت كتاب مقدسي تنها فلسفهاي براي زندگي نيست و نه استانداردهاي اخلاقي براي اطاعت از مراسم مذهبي. مسيحيت واقعي بر پايهاي اساسي يعني رابطهاي شخصي با خداوند و منجي زنده و قيام كرده استوار ميباشد
بنيانگزار قيام كرده
عيساي ناصري بر روي صليب مصلوب شد، در قبري قرض شده دفن و در روز سوم از مردگان قيام نمود. مسيحيت در اين خصوص بينظير است.
هر گونه بحث در مورد اعتبار مسيحيت بستگي به اثبات قيام عيساي ناصري دارد.
در طي قرون متوالي عالمان بزرگ تصميم گرفتهاند كه قيام او را به اثبات برسانند. آنها ايمان آورده و اكنون نيز ايمان دارند كه عيسي زنده است.
"سايمون گرينليف" متصدي حقوقي ثبت در مدرسه قانون هاروارد پس از مطالعه و تفحص درباره واقعه قيام كه توسط نويسندگان اناجيل به دست ما رسيده است، به اين نتيجه ميرسد كه "غير ممكن است آنها بتوانند بر عقايد خود مبني بر قيام نكردن عيسي از مردگان اصرار نمايند. حقايق نقل شده در اناجيل اين را اثبات مينمايد كه اگر آنها اين اصل را نميفهمند و به آن اطمينان ندارند پس ساير اصول را نيز نخواهند فهميد".
"جان سينگلتون كپُلي " كه بعنوان يكي از مغزهاي حقوقي در تاريخ بريتانيا شناخته شده است چنين نظر ميدهد كه: "من بسيار خوب ميدانم كه مدرك و گواه چيست و اين را به شما ميگويم كه رويدادي مانند قيام هرگز قابل انكار نميباشد".
هر گونه بحث در مورد اعتبار مسيحيت بستگي به اثبات قيام عيساي ناصري دارد.
در طي قرون متوالي عالمان بزرگ تصميم گرفتهاند كه قيام او را به اثبات برسانند. آنها ايمان آورده و اكنون نيز ايمان دارند كه عيسي زنده است.
"سايمون گرينليف" متصدي حقوقي ثبت در مدرسه قانون هاروارد پس از مطالعه و تفحص درباره واقعه قيام كه توسط نويسندگان اناجيل به دست ما رسيده است، به اين نتيجه ميرسد كه "غير ممكن است آنها بتوانند بر عقايد خود مبني بر قيام نكردن عيسي از مردگان اصرار نمايند. حقايق نقل شده در اناجيل اين را اثبات مينمايد كه اگر آنها اين اصل را نميفهمند و به آن اطمينان ندارند پس ساير اصول را نيز نخواهند فهميد".
"جان سينگلتون كپُلي " كه بعنوان يكي از مغزهاي حقوقي در تاريخ بريتانيا شناخته شده است چنين نظر ميدهد كه: "من بسيار خوب ميدانم كه مدرك و گواه چيست و اين را به شما ميگويم كه رويدادي مانند قيام هرگز قابل انكار نميباشد".
دلايلي براي ايمان
قيام هسته مركزي ايمان يك مسيحي است. دلايل متعددي براي اين مسئله كه چرا كسي كه در مورد قيام مطالعه مينمايد به واقعيت آن ايمان ميآورد، وجود دارد:
پيشگويي: ابتدا، عيسي خود پيشگويي كرد كه مرده و قيام خواهد نمود و مرگ و قيام او همان گونه اتفاق افتاد كه وي پيشگويي كرده بود. ( لوقا 18: 31-33 )
قبر خالي: دوم، قيام تنها پاسخ موجه براي قبر خالي اوست. اين داستان كتابمقدسي نمايانگر قبري است كه بدن مسيح را در آن گذاشته و به وسيله سنگي عظيم مسدود و در احاطه سربازان رومي قرار گرفته بود.
اگر كسي ادعا مينمايد كه عيسي نمرده بلكه ضعيف شده بود، پس نگهبانان و سنگ ميتوانستند از فرار او جلوگيري نمايند- يا از هرگونه كوششي توسط پيروان او جهت آزاد ساختنش ممانعت بعمل آورند.
دشمنان عيسي هم بدن او را بر نميداشتند زيرا گمشدن بدن او تنها موجب تشويق ايمان پيروانش در مورد قيام او ميشد.
ملاقاتهاي شخصي: سوم، قيام تنها پاسخ براي ظهور عيسي مسيح به پيروانش ميباشد. پس از قيامش عيسي حداقل ده بار به آناني كه او را ميشناختند و به مردم بسياري مثلاً 500 نفر در يك بار ظاهر شد. خداوند ثابت كرد كه اين ظاهر شدنها توهم نيستند زيرا او با آنها غذا خورد ، حرف زد و آنان او را لمس كردند. ( اول يوحنا 1:1)
تولد كليسا: چهارم، قيام تنها پاسخ مستدل براي شروع كليساي مسيحي ميباشد. كليساي مسيحي بزرگترين بنيادي است كه تاكنون در تاريخ جهان به وجود آمده است. قسمت اعظم محتواي موعظه در اولين جلسه اين كليسا در مورد قيام بود.
( اعمال 2: 14-36 ) بدون شك، كليساي اوليه آگاه بود كه قيام مسيح پايه و اساس پيامش ميباشد. دشمنان عيسي در واكنش به ايجاد كليسا ميتوانستند در صورت داشتن بدن مرده عيسي به سادگي با ارائه آن در هر زمان شاگردان را از موعظه به قيام باز دارند ولي هرگز اينچنين نشد زيرا او بالفعل از مردگان قيام كرده بود.
زندگيهاي تغيير يافته: پنجم، قيام تنها دليل منطقي براي پاسخ در مورد زندگيهاي تغيير يافته شاگردان است. آنها پيش از قيامش او را ترك كردند، پس از مرگش گرفتار ترس و ياس شده بودند. آنها انتظار نداشتند كه عيسي از مردگان قيام نمايد. ( لوقا 24: 1-11 )
بعدها پس از قيامش و تجربه آنها در روز پنطيكاست، همين مردان و زنان مايوس و بيهدف با قدرت مسيح قيام كرده ، تغيير يافته و در نام عيسي مسيح جهان را شورانيدند. بسياري زندگي خود را به خاطر ايمانشان از دست دادند، ديگران به طور وحشتناكي تحت جفايا قرار گرفتند. شجاعت آنها و رفتارشان به خاطر درك اين مسئله بود كه آنها مجرميت خود را ميدانستند يعني ايمان به واقعيت قيام عيسي مسيح و اين اصلي ارزشمند براي مردن محسوب ميگشت.
در طي 40 سال كار با پيروان عقل و منطق در دنياي دانشگاهي، كسي را نديدهام كه درباره اين واقعه عميقاً مطالعه نموده باشد و الوهيت و قيام عيسي ناصري برايش اثبات نشده باشد و نپذيرد كه او پسر خدا و مسيح موعود است.
كساني هم كه ايمان ندارند خودشان صادقانه ميگويند كه من وقتي را براي مطالعه كتاب مقدسي و حقايق تاريخي درباره مسيح نگذاشتهام.
اگر كسي ادعا مينمايد كه عيسي نمرده بلكه ضعيف شده بود، پس نگهبانان و سنگ ميتوانستند از فرار او جلوگيري نمايند- يا از هرگونه كوششي توسط پيروان او جهت آزاد ساختنش ممانعت بعمل آورند.
دشمنان عيسي هم بدن او را بر نميداشتند زيرا گمشدن بدن او تنها موجب تشويق ايمان پيروانش در مورد قيام او ميشد.
ملاقاتهاي شخصي: سوم، قيام تنها پاسخ براي ظهور عيسي مسيح به پيروانش ميباشد. پس از قيامش عيسي حداقل ده بار به آناني كه او را ميشناختند و به مردم بسياري مثلاً 500 نفر در يك بار ظاهر شد. خداوند ثابت كرد كه اين ظاهر شدنها توهم نيستند زيرا او با آنها غذا خورد ، حرف زد و آنان او را لمس كردند. ( اول يوحنا 1:1)
تولد كليسا: چهارم، قيام تنها پاسخ مستدل براي شروع كليساي مسيحي ميباشد. كليساي مسيحي بزرگترين بنيادي است كه تاكنون در تاريخ جهان به وجود آمده است. قسمت اعظم محتواي موعظه در اولين جلسه اين كليسا در مورد قيام بود.
( اعمال 2: 14-36 ) بدون شك، كليساي اوليه آگاه بود كه قيام مسيح پايه و اساس پيامش ميباشد. دشمنان عيسي در واكنش به ايجاد كليسا ميتوانستند در صورت داشتن بدن مرده عيسي به سادگي با ارائه آن در هر زمان شاگردان را از موعظه به قيام باز دارند ولي هرگز اينچنين نشد زيرا او بالفعل از مردگان قيام كرده بود.
زندگيهاي تغيير يافته: پنجم، قيام تنها دليل منطقي براي پاسخ در مورد زندگيهاي تغيير يافته شاگردان است. آنها پيش از قيامش او را ترك كردند، پس از مرگش گرفتار ترس و ياس شده بودند. آنها انتظار نداشتند كه عيسي از مردگان قيام نمايد. ( لوقا 24: 1-11 )
بعدها پس از قيامش و تجربه آنها در روز پنطيكاست، همين مردان و زنان مايوس و بيهدف با قدرت مسيح قيام كرده ، تغيير يافته و در نام عيسي مسيح جهان را شورانيدند. بسياري زندگي خود را به خاطر ايمانشان از دست دادند، ديگران به طور وحشتناكي تحت جفايا قرار گرفتند. شجاعت آنها و رفتارشان به خاطر درك اين مسئله بود كه آنها مجرميت خود را ميدانستند يعني ايمان به واقعيت قيام عيسي مسيح و اين اصلي ارزشمند براي مردن محسوب ميگشت.
در طي 40 سال كار با پيروان عقل و منطق در دنياي دانشگاهي، كسي را نديدهام كه درباره اين واقعه عميقاً مطالعه نموده باشد و الوهيت و قيام عيسي ناصري برايش اثبات نشده باشد و نپذيرد كه او پسر خدا و مسيح موعود است.
كساني هم كه ايمان ندارند خودشان صادقانه ميگويند كه من وقتي را براي مطالعه كتاب مقدسي و حقايق تاريخي درباره مسيح نگذاشتهام.
خدايي زنده: به خاطر قيام عيسي، پيروان راستينش نه تنها به عنوان يك بنيانگزار مرده اخلاق به او نمينگرند بلكه در رابطهاي زنده و شخصي با خداي زنده بسر ميبرند. عيسي مسيح امروز زنده است و وفادارانه آناني را كه به او ايمان دارند و از او اطاعت مينمايند بركت ميدهد.
در طي قرون متمادي بسياري عيسي مسيح و ارزش او را شناختهاند، و به جمع كساني كه جهان را تحت تاثير قرار دادهاند، پيوستهاند.
فيلسوف و فيزيكدان فرانسوي "بلزپاسكال" درباره احتياج انسان به مسيح چنين ميگويد: " در قلب هر انساني خلاءاي وجود دارد كه تنها خداوند به وسيله پسرش عيسي مسيح ميتواند آن را پر سازد".
آيا شما مشتاق هستيد كه عيسي مسيح را به عنوان منجي زنده خود بشناسيد؟ همان گونه كه اين جمله نشان ميدهد، عيسي اشتياق فراوان دارد تا رابطهاي محبتآميز و شخصي را با شما آغاز نمايد. عيسي تمامي مقدمات لازم جهت اين كار را انجام داده است.
در طي قرون متمادي بسياري عيسي مسيح و ارزش او را شناختهاند، و به جمع كساني كه جهان را تحت تاثير قرار دادهاند، پيوستهاند.
فيلسوف و فيزيكدان فرانسوي "بلزپاسكال" درباره احتياج انسان به مسيح چنين ميگويد: " در قلب هر انساني خلاءاي وجود دارد كه تنها خداوند به وسيله پسرش عيسي مسيح ميتواند آن را پر سازد".
آيا شما مشتاق هستيد كه عيسي مسيح را به عنوان منجي زنده خود بشناسيد؟ همان گونه كه اين جمله نشان ميدهد، عيسي اشتياق فراوان دارد تا رابطهاي محبتآميز و شخصي را با شما آغاز نمايد. عيسي تمامي مقدمات لازم جهت اين كار را انجام داده است.
۱۳۹۵ بهمن ۱۸, دوشنبه
مالکوم استیِر |
معنی "پیمان"
اگر بخواهیم پیمان کتابمقدس را در یک لغت خلاصه کنیم، میتوانیم از لغات مختلفی استفاده کنیم؛ اما شاید بهترین کلمه، لغت "رابطه" باشد. انسان آفریده شد تا با خدا شراکت و رفاقت داشته باشد. مقصود خدا از خلقت ما این بود که بوسیلۀ توکل و ایمان کامل به او و ارادهاش، او را جلال بدهیم و همچنین با او مشارکت معنوی داشته باشیم و از نعماتش بهرهمند شویم. پس خدا میخواهد که با ما در تماس باشد؛ او همچنین میخواهد که این رابطه رسمیت بیابد. ما در زندگی روزمره از واژگان مختلف مانند قرارداد، موافقتنامه، و پیمان، برای روابط رسمی استفاده میکنیم. مردم از طریق عقد و امضای قرارداد، تعهدات و وعدههای خود را رسمیت میبخشند. اینها همه جزو زندگی عملی ما میباشد. در کتابمقدس نیز مشاهده میکنیم که همان خدایی که میخواست با ما ارتباط داشته باشد، تصمیم گرفت که با ما قراردادی منعقد کند. البته این عهد و پیمانی که خدا میخواهد با ما منعقد سازد، با قراردادهای انسانی فرق دارد. ما و خدا طرفینِ مساوی قرارداد نیستیم، چون این خداست که پیشقدم شده و منشأ آن فیض و محبت اوست. برای درک اهمیت این پیمان در نقشۀ خدا، میتوانیم به کتابمقدس مراجعه کنیم. این کتاب به دو قسمت تقسیم شده است: عهدعتیق و عهدجدید. البته این تقسیمبندی، در نسخههای اصلی نیامده است. ولی موضوع اصلی این کتاب، از آغاز تا پایان، "پیمان خدا با انسان" میباشد.
پیمان در عهدعتیق
در سفر پیدایش فصلهای ۶ و ۹ خدا با نوح و همۀ انسانها عهدی میبندد و وعده میدهد که دیگر از طریق طوفان دنیا را نابود نسازد. در سفر پیدایش ۱۲، ۱۵ و ۱۷ خدا با ابراهیم و نسل او یعنی اسحاق و یعقوب عهدی میبندد و وعده میدهد که همۀ مردم دنیا به وسیلۀ او برکت یابند. سالها میگذرد و در آن زمانی که بنیاسرائیل در مصر زیر ظلم بسر میبردند، «خدا نالۀ ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم و اسحاق و یعقوب بهیاد آورد» (خروج ۲:۲۴). در نتیجه خدا از طریق موسی آنها را نجات میدهد. ولی نقشۀ خدا خیلی بیشتر از نجات بنیاسرائیل از بندگی بود. خدا میخواهد با انسان در تماس باشد و برای خود قومی بهوجود آورد. بنابراین خدا میفرماید: «و من شما را از زیر مشقتهای مصریان بیرون خواهم آورد و شما را از بندگی ایشان رهایی دهم و شما را نجات دهم و شما را خواهم گرفت تا برای من قوم شوید و شما را خدا خواهم بود» (سفر خروج ۶:۶-۷). پس رابطۀ خدا با انسان بر اساس این پیمان در این زمان توسعه مییابد. به همین دلیل خدا دستور میدهد که خیمۀ مخصوصی که خیمۀ عبادت باشد، بسازند تا او بتواند همچون یک همسایه در میان قوم خود ساکن شود. در این زمان خدا قوانین خود را به قوم میدهد تا ایشان بدانند بهعنوان قوم خدا چگونه باید رفتار نمایند. خدا همچنین مراسم قربانی را برقرار میسازد تا رابطه میان او و قومش حفظ شود. در زمان داود خدا عهدی جاودانی با او میبندد و وعده میدهد که پادشاهی او هرگز پایان نپذیرد (دوم سموئیل ۷).
پس با اینکه ما در عهدعتیق با چند پیمان مختلف بر میخوریم، اما میتوانیم بگوییم که همۀ آنها حول و حوش یک نکته اصلی میچرخند و آن این وعدۀ خداست که فرموده: «من خدای شما خواهم بود و شما قوم من.»
پاسخ بنیاسرائیل به پیمان خدا
اما متأسفانه وقتی ما تاریخ قوم خدا را مورد بررسی قرار میدهیم، فقط با قصور و شکست مواجه میشویم. قوم اسرائیل نتوانستند پیمان خدا را نگه دارند. اشکال از کار خدا نبود زیرا او امین بود؛ این قوم اسرائیل بود که عهد را میشکست. در رابطه با این پیمان قدیمی دو مشکل وجود داشت:
۱- مشکل نخست، قصور قلب انسان بود. آن پیمان قدیم فقط ظاهری بود، لازم بود که قلب انسان تغییر کند.
۲- مشکل دوم، محدودیتهای تشکیلات و تشریفات آن بود. اینها از این لحاظ ناقص بود که انسان را قادر نمیساخت با خدا تماس مستقیم داشته باشد. انسان نیاز داشت که حضور خدا فقط محدود به خیمه عبادت یا معبد نباشد. انسان احتیاج به یک قربانی کامل برای آمرزش گناهان و همچنین احتیاج به یک کاهن، نبی و پادشاه کامل بهعنوان واسطۀ ابدی و دائم داشت.
پیمان جدید خدا با انسان
در مقابل این نیازها، دو وعده از طرف خدا در عهدعتیق یافت میشود:
۱- نخستین وعده راجع به آمدن یک شخص کامل بود. در سراسر عهدعتیق انبیا در مورد آمدن مسیح و آن شخص کامل پیشگویی شده که قرار است جای آن معبد، قربانیها، کاهن اعظم، نبی و پادشاه را بگیرد و احتیاج ما را برآورده سازد.
۲- دومین وعده راجع به یک عهد و پیمان جدید است. خدا میفرماید «ایامی میآید که... پیمان تازهای خواهم بست... قوانین خود را بر دلهای ایشان خواهم نوشت، من خدای آنان و آنان قوم من خواهند بود . همه از بزرگ تا کوچک مرا خواهند شناخت . چونکه عصیان ایشان را خواهم آمرزید و گناه ایشان را دیگر بهیاد نخواهم آورد» (ارمیا ۳۱:۳۱-۳۴، عبرانیان ۸:۶-۱۲).
«و دل تازه به شما خواهم داد و روح تازه در اندرون شما خواهم نهاد . و قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود» (حزقیال ۳۶:۲۶-۲۸). پس عهدعتیق در انتظار دورهای جدید با پیمانی جدید است که به سلطنت مسیح و حیات روحالقدس مربوط میگردد. خدا را شکر بهوسیلۀ آمدن عیسی مسیح خداوند، این پیمان جدید به اجرا در میآید و همه چیز تکمیل میشود. بزرگترین تفاوت بین پیمان قدیم و پیمان جدید این است که پیمان جدید ظاهری نیست بلکه درونی است. پولس در دوم قرنتیان ۳ میفرماید: «خدا ما را لایق گردانید که خدمتگزار پیمان جدید باشیم و این پیمان یک سند کتبی نیست بلکه از روح خداست زیرا شریعت نوشته شده انسان را به مرگ میکشاند اما روح خدا حیات میبخشد . و هر جا روح خداوند باشد در آنجا آزادی است و همۀ ما در حالیکه با صورتهای بینقاب مانند آینه جلال خداوند را منعکس میکنیم، بتدریج در جلالی روز افزون به شکل او مبدل میشویم و این کار، کار خداوند یعنی روحالقدس است» (دوم قرنتیان ۳:۶ و ۱۷-۱۸). مطابق این آیات، این پیمان تازه به حیات، آزادی و تغییر منتهی میشود. این سه برکت بوسیلۀ روحالقدس به اجرا درمیآید که اکنون به بررسی آنها میپردازیم.
سه برکت پیمان نو
۱- حیات (آیه ۶). ما قبل از ایمانآوردن به مسیح، از لحاظ روحانی مرده بودیم و رابطهای با خدا نداشتیم. بهگفتۀ پولس: «از حیات خدا محروم بودیم» و بهعنوان غیر یهودیان «از پیمانهایی که بر وعدههای خدا متکی بود، بیبهره بودیم» (افسسیان ۴:۱۸ و ۲:۱۲). ولی خدا را شکر «بهوسیلۀ مسیح اجازه داریم که در یک روح یعنی روحالقدس به حضور خدای پدر بیاییم» (افسسیان ۲:۱۷). ما میتوانیم بهطور مستقیم او را بشناسیم و خدا خدای ما شده و ما قوم او میشویم: «... ما خانۀ خدا هستیم چنانکه خدا فرموده است، من در ایشان ساکن خواهم بود و در میان آنها بسر خواهم برد. من خدای زندۀ ایشان خواهم بود و آنان قوم من» (دوم قرنتیان ۶:۱۶). خدا دیگر در آن معبد ساکن نیست، بلکه در ما زندگی میکند؛ همۀ ایمانداران معبدی روحانی را تشکیل میدهند: «در اتحاد با اوست که تمام عمارت به هم متصل میگردد و رفته رفته در خداوند به صورت یک معبد مقدس در میآید. شما نیز در اتحاد با او و همراه دیگران به صورت مکانی بنا خواهید شد که خدا بوسیلۀ روح خود در آن زندگی میکند» (افسسیان ۲:۲۱-۲۲).
۲- آزادی (آیه ۱۷). مسیح ما را از اعمالی که خودمان برای رسیدن به نجات انجام میدادیم، نجات داده است. او همچنین ما را از لعنت شریعت و ترس از مرگ آزاد ساخته است. مخصوصاً در رابطه با این پیمان، ما را از مجازات و محکومیت گناه، و قدرت و بندگی گناه آزاد کرده است. خدا نه فقط گناهان ما را بخشیده است، بلکه آنها را فراموش میکند و دیگر بهیاد نخواهد آورد. این چیزی است که برای ما بسیار دشوار است (عبرانیان ۸:۱۲، ۱۰:۱۷).
۳- تغییر (آیه ۱۸). مسیح میفرماید: «آنچه که آدمی را نجس میسازد، چیزی است که از وجود صادر میشود چون افکار بد از دل بیرون میآید» (مرقس ۷:۲۰ و ۲۱). به همین دلیل لازم است که روحالقدس ما را از درون عوض کند. آنگاه مراحل و جریانِ تغییر و تقدیس شروع میشود و خدا قوانین خود را در افکار ما قرار میدهد و آن را بر دلهای ما مینویسد.
مرگ مسیح پیمان را مُهر کرد
ولی پیش از اینکه ما بتوانیم همۀ این برکات را بهدست بیاوریم، لازم بود که چیزی اتفاق بیفتد. در زبان یونانی کلمۀ پیمان یک معنی دیگر هم دارد؛ این لغت برای "وصیتنامه" نیز بهکار برده میشود. بنابراین نویسندۀ رسالۀ عبرانیان به این موضوع اشاره میکند و میفرماید: «برای اینکه یک وصیتنامه اعتبار داشته باشد، باید ثابت شود که وصیتکننده مرده است زیرا وصیتنامه بعد از مرگ معتبر است و تا زمانی که وصیتکننده زنده است اعتباری ندارد و به این علت است که پیمان اول بدون ریختن خون نتوانست اعتبار داشته باشد» (عبرانیان ۹:۱۶-۱۸). مسیح بوسیلۀ مرگش بر روی صلیب این پیمان تازه را تأئید کرد، چنانکه خودش میفرماید: «این است خون من که اجرای پیمان تازه را تأئید میکند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته میشود» (متی ۲۶:۲۷). «به این جهت او واسطۀ یک پیمان تازه است تا کسانی که از طرف خدا خوانده شدهاند، برکات جاودانی را که خدا وعده فرموده است، دریافت کنند» (عبرانیان ۹:۱۵).
حال چه باید کرد؟
۱- دعوت خدا را بپذیریم. خدای زنده هنوز هم میخواهد با ما در تماس باشد. ما باید از طریق توبه و ایمان به مسیح، آمرزش گناهان را دریافت کنیم و رابطهای زنده با خدا برقرار نماییم تا او را بشناسیم.
۲- در برکات خدا شادی کنیم. «در حقیقت خدمتی که به مسیح عطا شد، از خدمت لاویان بهمراتب بهتر است، همانطوریکه پیمانی که او میان خدا و انسان ایجاد کرده، بهتر است زیرا این پیمان بر وعدههای بهتری استوار است» (عبرانیان ۸:۶). خدا را برای این میراث و این برکات شکر میکنیم، خصوصاً برای نکتۀ مهم در وعدۀ او که میفرماید: «او خدای ماست و ما قوم او هستیم».
۳- به شکل پسر خدا مبدل بشویم. در این پیمان تازه خدا از درون بوسیلۀ روحالقدس ما را عوض میکند تا شبیه مسیح شویم چون «خدا ما را برگزید تا بهشکل پسر او درآییم» (رومیان ۸:۲۹). بنابراین تقدیس شدن جزو این نقشه است تا همانطور که خدا مقدس است، ما هم مقدس بشویم. «ای عزیزان، این وعدهها به ما داده شده است، پس ما چقدر باید خود را از هر چیزی که جسم و جان ما را آلوده ساخته است، پاک کنیم و با خدا ترسی خود را کاملاً مقدس سازیم» (دوم قرنتیان ۷:۱).
در نتیجه خدا را برای وعدههایش و وفاداری او نسبت به ما شکر میکنیم. خدا کند که بوسیلۀ کمک روحالقدس وفادار بمانیم و بهدیگران نشان بدهیم که ما قوم خاص او هستیم.
|
اشتراک در:
پستها (Atom)