موسیقی برای جلال خدا روبرت آسِریان |
... اصوات گویی به این جهان تعلق ندارند؛ آنها به چشمهای آسمانی میمانند که ما را در جذبهای وصفناپذیر، از خود بیخود میکنند. ترکیب عاشقانه این اصوات چه بیرحمانه قلب ما را میدَرَد و پاکترین و اصیلترین عواطفمان را به روشنایی خودآگاهیمان میآورند، عواطفی که همواره در ما میزیند اما گویی هیچوقت از وجودشان آگاه نبودهایم. برخی از نواها چنان حزن تحملناپذیری را در جانمان میریزند که به یاری هزاران اشک هم نمیتوانیم از زیر بار آن خلاصی یابیم. اما هنگامی که این حزن را در درونمان میگواریم، بیکباره به چنان شادی بیحد و حصری تبدیل میشود که به یاری هیچ خندهای قادر به بیان آن نیستیم. این اصوات ما را در برابر تصویری چنان شکوهمند از جلال الهی قرار میدهند که گاه خود را ناتوان از مشارکت در تجربهای میبینیم که انعکاس تلطیف شده رویت جلال الهی در ابعادِ گوناگونِ هستی بشری میباشد.
این اصوات چنان مرزهای هستی محدودِ بشری ما را گسترش میدهند و ما را از چنان عواطف غنی و پاکی آکنده میسازند که پس از فراغت از گوش سپردن به آنها، بازگشت به ساحت حیات عادی برایمان دشوار مینماید. ما که لحظهای در فضاهای روحانی و ملکوتی تنفس کردهایم، تنفس در این هوای آکنده از میانمایگی را بهشکل تحملناپذیری ملالآور مییابیم...
آنجا که کلام باز میماند، موسیقی آغاز میشود... و بهراستی چگونه میتوان تجربهای را که با شنیدن موسیقی باخ به انسان دست میدهد، با کلام توصیف نمود، و یا به تبیین و تشریح عواطف و احساساتی که در موسیقی او موج میزند پرداخت. بدون شک یوهان سباستیان باخ یکی از بزرگترین آهنگسازان تمام دورانها میباشد و به اعتقاد برخی، بزرگترین آهنگساز همه دورانها. اکثر آثار باخ آثاری مذهبی هستند و او بزرگترین شاهکارهای خود را در قالب موسیقی مذهبی و فرمهای موسیقی کلیسایی خلق نمود. آثار او را میتوان به یک معنی بزرگترین شاهکارهای موسیقی مذهبی محسوب نمود. وی برای بیان عواطف و ایمان مذهبیاش همه فرمهای موسیقی مذهبی عصر خود را به خدمت گرفت و کمالی دست نایافتنی به آنها بخشید. آثار باخ را میتوان الهیات جنبش پروتستان دانست که در قالب موسیقی ریخته شده است. لوتر خود به موسیقی اهمیت زیادی میداد و سرودهای بسیاری برای پرستش کلیسایی سرود. یکی از محققین کاتولیک مینویسد: "سرودهای لوتر بیشتر از موعظههای وی باعث گرویدن اشخاص به آیین پروتستان میشد".
از همان آغاز جنبش پروتستان، آن نقشی را که نقاشی در کلیسای کاتولیک داشت، موسیقی پروتستان در غیاب شمایلها و نقاشیهای پر شکوه بر عهده گرفت. بدینسان موسیقی پروتستان با هنر نقاشی کاتولیک به رقابت برخاست. این نقش محوری موسیقی در کلیسای پروتستان با آثار باخ به اوج خود رسید.
موسیقی باخ ترجمان بیواسطه تجربۀ مذهبی عمیق او در درک عظمت و جلال خدا و عملکرد شکوهمند فیض الهی در شرایط دردآلود و اسارتبار هستی بشری میباشد. بخصوص در آثار او مفهوم مرگ و احساسات و عواطف مرتبط با آن و بیم و هراسهایی که از آن منفک ناشدنیاند، بارها و بارها آشکار میشوند. اما وی با نگریستن به رستاخیز شکوهمند مسیح، همواره پاسخ ایمان را در برابر مرگ مطرح میسازد. خود او در ۹ سالگی ابتدا مادر و سپس پدرش را از دست داد. تجربه مرگ عزیزانش در این سن تأثیر، ناگواری بر او بر جای گذاشت. در بسیاری از آثار او سایه مرگ، و هراس و دهشت ناشی از آن بر کل اثر سایه افکندهاند. اما همواره تسلی و آرامشی الهی در پسزمینۀ فضای حزنآلود این آثار دیده میشود و همواره پایانی پیروزمند و امیدی شکستناپذیر در انتهای آنها نمایان میشود که وعده حیات پس از مرگ را با اطمینان به شنونده گوشزد مینماید. در کورال "همه انسانها باید بمیرند" و "ای مرگ شیرین بیا" موسیقی باخ چنین فضایی دارد.
در آثار او ژرفای عواطف روحانی با رنجها، آلام، یأسها، ناکامیها، هراسها، سرخوردگیها، امیدها، عشقها، دلبستگیها و خاطرات شیرین پیوند مییابد و باخ در چشماندازی روحانی به تأمل در هستی بشری مینشیند. باخ موسیقی را هدیهای به خدا میداند و آن را چنین تعریف میکند: "یک هارمونی خوشایند برای جلال خدا و شادمانی مجاز روح". او قبل از شروع به تصنیف هر اثری، دعایش این بود که "عیسی مرا یاری بده". در تمامی آثارش ایمان عمیق مذهبی او را میتوان مشاهده نمود. یکی از زیباترین آثار باخ "پاسیون متی" میباشد که در آن رنجها و آلام مسیح خداوند در هنگام مصلوب شدن در قالب فرم پاسیون که یکی از فرمهای موسیقی مذهبی است، بیان میشود. این اثر یکی از شاهکارهای مطلق باخ و کل تاریخ موسیقی محسوب میشود. وی در حدود سیصد کانتات برای اجرا در مراسم کلیسایی تصنیف نمود که هر یکشنبه در مراسم پرستشی کلیساهای لوتری شهر لایپزیگ اجرا میشد.
کانتاتهای باخ نیز از شاهکارهای موسیقی آوازی محسوب میشوند. باخ نوازنده بسیار ماهری نیز بود و سازهای بسیاری را مینواخت. اما مهارت او در نوازندگی ارگ زبان زد بود. او مدتی نوازنده ارگ در کلیساهای مختلف بود. او آثار بسیاری برای ساز ارگ تصنیف نمود که شاهکارهایی بیبدیل محسوب میشوند. در آثار او نیز که برای ارگ تصنیف شدهاند، میتوان ویژگیهای آثار دیگر او را مشاهده نمود که مشحون از عواطف عمیق مذهبی هستند. از آثار معروف او در زمینه موسیقی ارگ میتوان به "توکاتو و فوگ در ر مینور" و "پاساکالیا و فوگ" اشاره نمود.
باخ در طول زندگی خود آثار بسیاری تصنیف نمود و طبع آفرینشگر او لحظهای از آفرینش و تصنیف باز نمیماند. او پیوسته در حال آفرینش آثار گوناگون سازی و آوازی بود. بسیاری از آثار باخ امروزه در دسترس ما نیستند و از میان رفتهاند. اما حجم عمده آثار او از گزند آسیب زمانی مصون باقی مانده است و امروزه در حدود ۱۵۰۰ اثر از او در دست میباشد.
گوش سپردن به موسیقی باخ تجربهای فراموش نشدنی است. شاید برای کسانی که آشنایی چندانی با موسیقی علمی و کلاسیک ندارند، گوش سپردن به آثار باخ که مشحون از پیچیدگیهای تکنیکی و هنرنماییهای ظریف و گیج کننده است، تجربهای غریب و نامأنوس باشد. اما با کمی صبر و حوصله و آشناییهای مقدماتی با موسیقی علمی، میتوان گنجینهای دست یافت که ما را در تجربهای شگرف و فراموش نشدنی شریک میسازد. اگر مشتاق آشنا شدن با یکی از بزرگترین مفاخر هنر مسیحی هستید و مایلید بزرگترین مصنف موسیقی مذهبی جهان را بشناسید، این رنج را بر خود هموار کنید. مطمئناً پشیمان نخواهید شد.
|
۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه
پنطیکاست
تِرِور اِبِی
پنطیکاست! این کلمه برای هر مسیحی، در هر جا، یادآور منظرۀ پرشکوه قرارگیری زبانههای آتش بر سر مسیحیان اولیه و افاضۀ عطای شگفتانگیز زبانها بهعنوان نشانۀ افاضۀ روحالقدس میباشد. این رویدادها در باب دوم کتاب اعمال رسولان ثبت شده است. اما آیا یادآوری این صحنۀ حیرتانگیز کافی است؟ آیا نباید معنی عمیقتر این رویداد را جستجو کرد؟ این واقعه چه مفهومی برای آنانی که آنجا حاضر بودند، داشت؟ و امروز چه مفهومی برای ما دارد؟
پنطیکاست در اصل واژهای است یونانی به معنی پنجاه. این کلمه در ترجمۀ یونانی تورات، نام یکی از سه عید بزرگ یهودیان بود. در زبان عبری، این عید را "عید هفتهها" مینامیدند که شرح آن در لاویان باب ۲۳ و تثنیه باب ۱۶ آمده است.
این دورۀ پنجاه روزه که منتهی به این عید میشد (نام پنطیکاست یا پنجاهه به همین جهت بر آن گذارده شده است)، از فردای آخرین شنبۀ عید پِسَح (فِصَح) آغاز میشد. در اولین روز این پنجاهه، اولین بافه از نوبر گندم را همراه با برۀ قربانی به حضور خداوند میآوردند.
در روز پنجاهم، یعنی در روز پنطیکاست، دو گِردۀ نان که با خمیرمایه و با آرد مرغوب پخته شده، باز همراه با برۀ قربانی، به حضور خداوند آورده میشد. به این شکل، درو محصول را جشن میگرفتند. شور و شعف این جشن را بهراحتی میتوان تجسم کرد.
پس از گذشت قرنها، یهودیان پیبردند که این عید برای آنان معنایی عمیقتر در بردارد. عید پنطیکاست در ماه سوم سال عبری واقع بود، یعنی در همان ماهی که خداوند عهد خود را بر کوه سینا به موسی عطا فرمود (خروج ۱۹). خداوند وعده داده بود که اگر ایشان از فرایض این عهد اطاعت کنند، محصول ایشان را برکت خواهد داد (تثنیه ۲۸). پس جای تعجب نیست که برای قوم یهود، عید پنطیکاست نماد و مظهر تجدید عهد ایشان با خداوند بود.
حال، بیایید به رویدادهای پنطیکاستِ عهدجدید نگاهی بیافکنیم. خداوند عیسی در روز تهیۀ عید پسح مصلوب شد و در فردای سَبّت پسح قیام فرمود. پیش از رنج صلیب، وعده داد که روحالقدس را بفرستد (یوحنا ۱۴:۱۶-۱۷). به هنگام غروب روز قیام (که اولین روز دورۀ پنجاهه منتهی به روز پنطیکاست بود)، عیسی از درهای بسته عبور کرد و خود را به شاگردان ظاهر فرمود. او دو بار شاگردان را با کلمۀ "سلام" (سلامتی و آرامش)، تحیت گفت و آنگاه، بر ایشان دمید و فرمود:
«روحالقدس را بیابید!» (یوحنا ۲۰:۲۲). برای کسی که ایمان داشت، این نوبری بود برای عید پنطیکاست! بعد از پنجاه روز، «چون روز پنطیکاست رسید» (اعمال رسولان ۲:۱)، روحالقدس نازل شد. روحالقدس در وجود مؤمنین ساکن شد.
همانگونه که گردههای نان تازه که در حضور خداوند در روز پنطیکاست تکان داده میشد، حاوی خمیرمایه بود، کلیسای تازه متولد شده، یعنی آنانی که در مسیح عادل شمرده شده بودند، در خود خمیرمایۀ روحالقدس را داشتند. و همانگونه که عید پنطیکاست مظهر عهد خدا با قوم یهود بود، افاضۀ روحالقدس نیز مظهر عهد و میثاق جدید خدا با تمام بشریت بود. این همان وعدهای است که خدا به زبان ارمیای نبی فرموده بود که «... با خاندان اسرائیل و خاندان یهودا عهد تازهای خواهم بست، نه مثل آن عهدی که با پدران ایشان بستم... شریعت خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و آن را بر دل ایشان خواهم نوشت و من خدای ایشان خواهم بود و ایشان قوم من خواهند بود» (ارمیا ۳۱:۳۱-۳۳).
عهد قدیمی، عهدی بود بیرونی و مبتنی بر احکام و تشریفات؛ در حالی که عهد و میثاق نو، درونی است و بر دل و فکر انسان نوشته میشود. عهد قدیم نظامی بود که به گناه انسان اشاره میکرد، اما مجازات آن را به زمانی دورتر موکول میکرد؛ در این خصوص نویسندۀ رساله به عبرانیان چه زیبا میگوید که «... این قربانیها همه ساله، ... خاطرۀ تلخ نافرمانیها و گناهانشان را به یادشان میآورد، زیرا محال است که خون گاوها و بزها واقعاً لکههای گناه را پاک سازد» (عبرانیان ۱۰:۳-۴ ترجمۀ تفسیری). اما میثاق جدید بر قربانیِ "یکبار برای همیشۀ" عیسی و بر عدالت او استوار است که تاوان تمام جهالتها و بیایمانیهای ما را پس داد.
حال، پنطیکاست امروز برای ما چه معنایی دارد؟ پاسخ آن، "تحول در زندگی" است. عیسی قربانی گناه و قربانی سلامتی ماست. اگر ایمان داشته باشیم که عیسی بر روی صلیب بهجای ما مرده و اگر از گناهانمان توبه کنیم، میثاق و عهدجدید خدا شامل حال ما نیز میشود بهعنوان نشان رابطۀ جدیدمان با خدا بر اساس این میثاق، روحالقدس در وجود ما سکونت میگزیند و ما را وارد جشن شاد و پر شکوه پنطیکاست میسازد. روحالقدس ما را توانایی میبخشد تا شریعت محبت را بهجا آوریم، محبت به خدا و به انسانها. ما عضو خانوادۀ الهی میگردیم و اجازه مییابیم آزادانه به حضور او داخل شویم. هر چقدر بیشتر تسلیم روحالقدس شویم و اجازه دهیم که او وجود ما را کنترل کند، او ما را متوجه گناهان نهان و پوشیدۀ زندگیمان میسازد و به ما قدرت میبخشد تا بر آن گناهان چیره شویم.
معنای دیگر پنطیکاست این است که همراه با افاضۀ روحالقدس، مأموریت جدیدی نیز بر دوش ما گذارده میشود. عیسی به پیروانش دستور داد که «بروید و همۀ امتها را شاگرد سازید» (متی ۲۸:۱۹). اما به ایشان فرمود که پیش از حرکت، در اورشلیم بمانند تا روحالقدس موعود را بیابند. بنابراین، هدف عطای روحالقدس، اعلام خبر خوش انجیل به انسانهاست.
به یک معنی پنطیکاست ابطال لعنت برج بابل است (پیدایش ۱۱، خصوصاً آیات ۶ تا ۷). زمانی که تمام بشر یک قوم بود با یک زبان و با یک هدف شرارتبار، خدا زبانشان را منقسم کرد تا هدفشان را باطل سازد و ایشان را پراکنده کند. اما در پنطیکاست، نقشۀ الهی این بود که همۀ مؤمنین بهواسطۀ روحالقدس یک قوم گردند و یک هدف داشته باشند که همانا اعلام معرفت عیسای مسیح به جهان میباشد؛ و به ایشان یک زبان بخشیده شد تا این هدف را تحقق بخشند، و آن زبان محبت است. به گفتۀ پولس، خدا «... این مسئولیت را به ما سپرده تا پیغام این آشتی را به دیگران نیز برسانیم... ما سفیران مسیح هستیم. خدا بهوسیلۀ ما با شما سخن میگوید» (دوم قرنتیان ۵:۱۸و۲۰). این دعوتی است والا و افتخاری است بس عظیم برای هر ایماندار.
امروز، این است مفهوم و پیام پنطیکاست برای ما!
پنطیکاست یعنی رابطهای جدید با خدا، آغازی جدید، زندگی جدید، هدفی جدید، پیامی پیروزمند، و اطمینان از حیاتی نو در ملکوت جدید خداوند! باشد که در این پنطیکاست خداوند قلب و وجود شما را مالامال از قدردانی نماید، قدردانی بهخاطر این هدیۀ پرارزش!
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه
چرا مطالعه مزامیر مهم است
موری سالیسبوری |
چرا مطالعه مزامیر مهم است؟
گرچه تمامی کتابمقدس حقایق عجیبی را در بارۀ خدا آشکار میکند، اما کتاب مزامیر ما را برمیانگیزاند تا به خدا پاسخی عمیق و شخصی دهیم. مزامیر دعوت به پرستش و نیایش است تا واقعاً به حضور خدا رفته، با او صمیمی شویم. حال به برخی از کاربردهای مزامیر میپردازیم:
۱- برای پرستش: ما برای پرستش خلق شدهایم! پرستش دعوت و هدف زندگی ماست. اگر انسان خدا را نپرستد، سنگها برای خدا به فریاد در میآید! مزامیر به ما کمک میکند تا عجایب غیرقابل وصف عمل و شخصیت خدا را بیان کنیم. مزامیر بهترین کمک برای عشق ورزیدن به خدا با تمامی دل، جان، فکر و قدرت است. متأسفانه گاه در کلیسا پرستش تنها زمانی رخ میدهد که موسیقی موزونی وجود داشته باشد. در این پرستش مصنوعی اشخاص تنها به دنبال خداییاند که نیازهایشان را برطرف کند. اما مزامیر به ایمان ما عمق بخشیده، رابطه و پرستش ما را با خدا جهت میدهد.
۲- برای دعا: ما به این ۱۵۰ مزمور الهام شده بهشدت احتیاج داریم زیرا نمیدانیم چگونه باید دعا کنیم (رومیان ۸:۲۶). مزامیر ما را به چالش میکشد تا بهطرز غیرقابل باوری جسورانه و در نهایتِ راستی دعا کنیم. مزامیر ما را از گفتگویی پُرتملق و پُر ریا باز میدارد. مسیحیان در ظرف دو هزار سال این مزامیر را سروده، عزیز داشته، و آنها را دعا کردهاند. تا به امروز کتاب دعایی بهتر از کتاب مزامیر شناخته نشده است.
۳- برای واقعی بودن: مزامیر به ما کمک میکند تا در انسانیت خود رشد کنیم. این سرودهها به ما تعلیم میدهد که برای صادق بودن با خدا، اول باید با خود صادق بود. برای مقدس بودن باید اول انسان بود! خدا برای اینکه به ما حکمت بیاموزد نخست باید پنهانیترین نیّتهای قلب ما را بر ما آشکار سازد (مزمور ۵۱:۶). مزامیر به ما کمک میکند از اعماق وجود خود نزد خدا سخن گوییم (مزمور ۱۳۰: ۱)، از اعماق عشق، از اعماق درد و رنج، و از اعماق وجود درهمشکسته و پاره پارۀ خود. در این ارتباط صادقانه به سطح عمیقتری از شناخت، عشق، و اعتماد به خدا میرسیم.
۴- برای صمیمی بودن: مزامیر روایت رابطهای بس شخصی و صمیمی است. خداوند داوود را «مردی مطابق دل خود خواند» (اول سموئیل ۱۳:۱۴). در مزامیر است که مفهوم این عبارت را بهتر درک میکنیم. مزامیر پنجرهای بهسوی قلب داوود و دیگر مزمورنگاران است چرا که آنها تمامیت خود را به حضور خدا میریزند. اما چون چنین اشعاری از جانب خودِ خدا الهام شده است، میتوان آنها را پنجرهای به قلب خودِ خدا نیز دانست. با دعا کردن مزامیر به قلب خدا نزدیک میشویم.
تأثیر مزامیر
شعر نفوذ بیشتری به راز خدا و تعمیق رابطۀ ما با او دارد. این اشعار و سرودها به عمیقترین بخش فکر (با آگاهی بخشیدن و یادآوری)، قلب (با برانگیختن عواطف)، و ارادۀ ما (با تشویق ما به پاسخ مناسب به خدا و تسلیم به ارادۀ او) نفوذ میکنند. با مزامیر گویی به دنیای دیگری وارد میشویم که در آن دنیای ما دگرگون میشود. شعر عبری برای تحقق این هدف کمتر به آهنگ و بیشتر به معنا وابسته است. در شعر عبری ادغام بامعنای ایدهها و نه ترکیب خوشآیند اصوات، عامل این دگرگونی است. اشعار عبری بیشتر متوجه محتواست تا چگونگی شکلگیری آن. از این رو زیبایی شعر عبری حتی پس از ترجمه آن حفظ میشود.
موهبت الهی شعر به ما توانایی میبخشد تا در پستی و بلندیهای بیپایان زندگی خود را ابراز کنیم. از سوی دیگر شعر گویی تنها ابزاری است که به مدد آن میتوانیم ملاقات پر ابهت خدای قادر مطلق را با خود توصیف کنیم. کشف حقیقت به مدد شعر نه تنها ذهن ما را روشن میسازد بلکه قلب و وجود ما را نیز به جنبش در میآورد (مزمور ۴۵:۱). شعر و نثر هر دو با ذهن ما سخن میگویند، اما شعر قلب ما را به حرکت در میآورد. نثر به ما اطلاعات میبخشد اما شعر روح ما را به جنبش درمیآورد (مزمور ۵۷:۷-۸) تا پاسخی مناسب با تمام وجود به خدا بدهیم.
مزامیر برای سرودن (یا حداقل بلند خواندن) سراییده شده است، سرودنی همراه با دیگران در جمع ایمانداران. قدرت شعر هنگامی که در تنهایی و یا به آرامی قرائت میشود زایل و یا تضعیف میشود. کلیسا در سرود زاده میشود. عیسای مسیح در شبی که به او خیانت شد همراه با شاگردانش مزامیر را سرود (احتمالاً مزمور ۱۱۸). مزامیر تنها کتاب سرودی بود که عیسی و کلیسای عهد جدید داشتند.
انواع مزامیر
۱- مزامیر حمد و تمجید خدا: هدف حدوداً ۴۵ مزمور از کتاب مزامیر کمک به ما برای ابراز عشق، تشکر از نیکویی، و شادی در حضور خداست. این مزامیر خدا را برای آنچه که هست و انجام میدهد میستاید. علت حمد و تمجید خدا در این مزامیر آن نیست که خدا بحران خاصی را رفع نموده و متعاقب آن مزمورنگار به تمجید خدا میپردازد. مزامیر تشکر و نه حمد و تمجید، این هدف را دنبال میکنند. مزامیر حمد و تمجید ما را به پرستش خدایی نیکو و خالق که همچون شبان دائماً مراقب ماست فرامیخواند (مزمور ۹۵ و ۱۰۰).
مزامیر حمد و تمجید معمولاً دارای سه بخش هستند. آنها غالباً با حمد و تمجید خدا شروع و خاتمه مییابند (در مزمور ۸ آیه اول و آخر یکساناند)، و بین این دو دلایل حمد و تمجید را برمیشمارند.
۲- مزامیر اعتراض: با تعداد بیشتر، حدود ۷۲ مزمور را در بر میگیرد. در این مزامیر عواطف تاریک همچون غم، ناله، ترس، شرم، حس تقصیر و حتی خشم و اهانت نیز بیان میشوند. گاه با خود میاندیشیم که چنین عواطفی نباید به حضور شخص مهمی چون خدا ابراز گردند. اما خدا ما را دعوت میکند تا شکایت و اعتراض خود را نزد او بریم و خشم و استیصال خود را به او بیان کنیم. مخفی کردن این عواطف از خدا امری جاهلانه و ریاکارانه است. از سوی دیگر، ما در جهانی به سر میبریم که پر از ناپاکی، بیعدالتی، و ظلم است. عیسای مسیح روی صلیب یکی از همین مزامیر اعتراض را نقل قول کرد: «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی و از نجات من و سخنان فغانم دوری؟» (مزمور ۲۲:۱). در باغ جتسیمانی او چنان در درد بود که به پدر دعا نمود و قطرات عرق او همچون خون میچکید. نه همچون عیسی ولی همچون مزمورنگار ما نیز دلی آلوده به گناه داریم. پس اگر همچون این مزامیر صادق باشیم، گاه از عواطف تاریک و دردمند برخورداریم که باید آنها را با صداقت ابراز کنیم.
مزامیر اعتراض فریادهای قلبی صادقانهای به خداست که به هنگام بحران از او طلب یاری میکند. حال و هوای آنها پر درد و گاه پر از خشم است.
مزامیر شکایت معمولاً از چهار بخش برخوردارند. برای نمونه در مزمور ۱۳ با این اجزا روبروییم:
۱- شکایت (تا به کی؟) به خدا پیرامون دشمنان (مزمور ۱۳:۱و ۲).
۲- درخواست از خدا برای شنیدن و کمک کردن، گاه با ذکر دلایل (۱۳:۳و۴).
۳- اعلان اعتماد به خدا در کورانِ مشکلات (۱۳:۵).
۴- تمجید خدا برای پاسخش (۱۳:۶).
نقطه قوت مزامیر اعتراض آن است که علیرغم ادامۀ بحران مزمور دست از تمجید خدا برنمیدارد. امید مزمورنگار به دخالت خدا برای رفع بحران در آینده چنان نیرومند است که شرایط حال او را تحت تأثیر قرار میدهد.
۳- مزامیر تشکر و شکرگزاری: وقتی خدا با عمل خود مزمورنگار را نجات میدهد، تشکر و شکرگزاری تبدیل به طبیعیترین پاسخ فرد میشود. شخص پس از بحران دیگر شخص قبلی نیست. او به شناختی عمیقتر از خدا نائل شده و بدینسان شکرگزاری عمیقتری را از خدا ابراز میکند. "والتر بروگمان" از الاهیدانان برجستۀ معاصر چرخهای را برای مزامیر تحت عنوان تعادل، عدم تعادل و تعادلِ مجدد توصیف میکند. بروگمان میگوید شخص در مرحله تعادل مجدد به درک بهتری از خدا در قیاس با مرحله تعادل میرسد. شاید بتوان این سه مرحله را به سه بخش خوب، بد و بهتر تقسیم کرد. خدا در مرحلۀ بهتر به ما آرامشی عمیقتر و اعتمادی بامعناتر میبخشد و شخص تشکری عمیقتر را نسبت به خدا ابراز میدارد.
بدون رنج زندگی ما عمق پیدا نخواهد کرد و در سطح باقی خواهد ماند. زندگی در سطح به ما باوری کاذب از امنیت بدون خدا میبخشد. در مزمور ۳۰ آیات ۶ و ۷ میخوانیم: «و اما من در آسودگی خود گفتم: هرگز جنبش نخواهم خورد. خداوندا، آنگاه که لطف تو شامل حالم بود، کوه مرا در قوت استوار گردانیدی؛ اما چون روی از من نهان کردی، هراسان گشتم.»
شکرگزاری واکنش شخص به پاسخ خدا به اعتراضاتش است. مزامیر تشکر و شکرگزاری اعتراف به توجه خدا و خواست او برای نجات قومش است. این مزامیر معرف پاسخ خدا در بحرانهایی است که در آن خدا با دخالتش قومش را از مصیبت رهایی داده است. تفاوت این مزامیر با مزامیر حمد و تمجید آن است که برخلاف مزامیر حمد در آنها با بحران روبروییم. برای نمونه در مزمور تشکر ۴۰:۱-۳ میخوانیم: «انتظار بسیار برای خداوند کشیدم، و به من مایل شده، فریادم را شنید. او مرا از چاه هلاکت برآورد و از گل و لای برکشید؛ و پاهایم را بر صخره نهاد و گامهایم را مستحکم فرمود. سرودی تازه در دهانم گذاشت، سرود ستایش خدایمان را. بسیاری این را دیده، خواهند ترسید و بر خداوند توکل خواهند کرد.»
در مزامیر تشکر و شکرگزاری همچون مزمور ۳۰ حداقل با چهار بخش روبروییم:
الف- تشکر از خدا (۳۰:۱)، گاه مزمورنگار از دیگران نیز دعوت میکند تا با او خدا را بستایند (۳۰:۴).
ب- گزارشی از بحران و حال و روز شخص در آن (۳۰:۲و۳ و ۶-۹ و ۱۱ و ۱۲).
پ- بیان عمل خدا برای رهایی (۳۰:۱-۳ و ۱۱ و ۱۲).
ت- خاتمه با شکرگزاری (۳۰:۱۲).
۴- مزامیر اعتماد: این مزامیر نیز همچون مزامیر حمد و تمجید در حالت تعادل سروده شدهاند. در مزمور ۲۷ آیات ۳ و ۴ میخوانیم: «بر خداوند توکل نما و نیکویی کن؛ در زمین ساکن باش و امانت را بپرور! از خداوند لذت ببر، و او مراد دلت را به تو خواهد داد». فضای حاکم بر این مزامیر اعتماد پابرجا به خداست. حتی اگر در این مزامیر عناصر تهدید و هراس نیز به چشم بخورند، در اعتماد مزمورنگار خللی وارد نمیشود. مزمور ۲۷ آیه ۱ میگوید: «خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند پناهگاه جان من است؛ از که هراسان شوم؟»
این مزامیر شهادتی از اعتماد بیتزلزل مزمورنگار به خداست. این مزامیر اعتراف ایمان به خدایی قابل اعتماد است.
۵- مزامیر پادشاهی: در این گروه میتوان به مزامیر پیرامون ماشیح اسرائیل اشاره کرد (مزامیر ۲، ۱۸، ۴۵، ۱۱۰)، که از آمدن پادشاهی مسح شده در آینده برای نجات قوم خدا سخن میگویند. در این مزامیر موضوع پادشاهی تمِ غالب مزمور است. گاه پادشاه به نمایندگی از قوم خدا برای نجات فریاد برمیآورد (مزامیر ۲۰، ۴۵، ۸۹، ۱۰۱، ۱۴۴) و گاه بهدلیل پاسخ خدا و رهایی از بحران سرود شکر سر میدهد (مزمور ۱۸ و ۱۱۸). گاه نیز در این مزامیر پادشاه قوم، خدا را بهعنوان پادشاه تمامی زمین حمد و تمجید میکند (مزامیر ۴۷، ۹۳، ۹۵-۹۹).
۶- مزامیر حکمت: در حدود دوازده مزمور در زُمره مزامیر حکمت قرار میگیرند (مزمور ۱، ۳۷، ۱۱۲ و ۱۱۹). همچون سایر نوشتههای حکمتی، این مزامیر تأملی بر زندگی و مشکلات آن است. از این رو مزامیر حکمتی در پی دادن پاسخی عملی به مشکلی خاص است که در زندگی با آن روبرو هستیم. نوشتههای حکمتی با مقایسۀ دو امر متضاد هدف خود را بیان میکند. بنابراین در این نوشتهها با واژگانی همچون حکمت، حماقت، پارسایی، شرارت، فهم، و جهالت روبروییم. در مزمور ۱:۶ میخوانیم:
«زیرا خداوند ره پارسایان را میپاید اما طریق شریران به نابودی میانجامد.» اما اگر صادق باشیم آگاهی از این تضادها گاه دردی را از ما درمان نمیکند. مزمور ۷۳ آیات ۱۶ و ۱۷ معرف تضادهایی در زندگی مزمورنگار است که برای او قابل هضم نیست. اما هنگامی که شخص به حضور خدا نزدیک میشود (آیات ۱۷ و ۲۸)، میتواند از زاویه دیگری به این امور غیرقابل فهم نگاه کند و آرامی یابد.
ژرفا به ژرفا خبر میدهد
در عنوان این مقاله این عبارت را نوشتهام که بخشی از کتاب مزامیر است. این عبارت در اصل به چه معنی است؟ این عنوان در مزمور ۴۲ آیات ۷ و ۸ ذکر شده است:
«ژرفا به ژرفا خبر میدهد از خروش آبشارهای تو؛ امواج و سیلابهای تو، جملگی از سرم گذشته است. در روز، خداوند محبتش را عنایت میکند، و در شب، سرودش با من است، دعایی به درگاه خدای حیاتبخشم.»
همچون تمام اشعار خوب، مزامیر از لحاظ معنی دارای لایهها و طبقات مختلفی است و مطمئناً در مورد این اصطلاح که اینک مورد بحث ماست نیز صادق است. حداقل سه راه برای درک این عبارت وجود دارد:
(۱) تصویری است منظوم از مشکلاتِ مزمورنگار که بسیار عمیق است. کلمه عبری برای ژرفا اشاره دارد به عمق، هرج و مرج، و آبهای خطرناک (پیدایش ۱:۲؛ خروج ۱۵:۵و ۸؛ مزمور ۱۸:۱۶؛ یوحنا ۲:۵).
(۲) مزمورنگار صادقانه بهسوی خدا ندا میکند، از ژرفا و اعماق جان خود، فریاد برمیآورد و خلوص و صمیمیتش به ژرفای قلب خدا راه پیدا میکند. در پریشانی انتظار خدا را میکشد و از طریق این مزمور خود را به خدا مرتبط میکند.
(۳) خدا مزمورنگار را صدا میکند. از ژرفای محبت خود به عمیقترین، و شکنندهترین بخش پنهانی جانِ مزمورنگار. مزمورنگار رنجها را همچون "آبشار" توصیف میکند که با خروش پرصدای خود توجهها را به خود جلب میکند. او همچنین توجه را بسوی بخش پنهان و شکسته شده درون جلب میکند که به هیچ صورت دیگری آشکار نمیشود. توجه کنید که شاعر آبشارها و سیلابها (آیه ۷) را نوای عشق و محبت خدا میداند که در بطن شب تاریکِ جان بهسوی او میآید.
هر سه تفسیر، تفسیرهای معتبری از این اصطلاح شاعرانه هستند که وقتی مزمور را مطالعه میکنیم در مورد ما نیز میتواند مصداق پیدا کند. سرودهای خدا در شب که مزمورنگار آن را برای ما الهام نموده است تبدیل به دعای ما میشود که از ژرفاهای تیره و تاریک ما بیرون میآید (مزمور ۱۳۰:۱). وقتی در قالب این مزمور دعا میکنیم خدا ما را به ارتباطی عمیقتر با خود فرا میخواند، ارتباطی که بر اساس درکی عمیقتر از اینکه خدا چگونه است و ما چگونه هستیم به غنای بیشتری رسیده است.
ترجمه: افشین لطیفزاده
|
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه
محبت خدا
افشین لطیفزاده |
ویژگیهای محبت خدا
یکی از زیباترین پیغامهای کتابمقدس، پیام عشق و محبت لایزال خداست. کلام خدا بهوضوح بیان میدارد که خدا محبت است (اول یوحنا ۴:۸). دقت کنید کتابمقدس نمیگوید که محبت خداست، بلکه خدا محبت است. به بیانی دیگر محبت الهی حاوی ویژگیهای خاصی است و از شخصیت خدا سرچشمه میگیرد.
بندۀ پیر خراباتم که لطفش دائم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
با بررسی خصوصیات محبت خدا به این نتیجه میرسیم که خدای کتابمقدس به ما عشق میورزد نه از آن رو که ما لزوماً موجوداتِ دوست داشتنی هستیم بلکه چون خود محبت است.
روی به محراب نمودن چه سود سوی بخارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسۀ عاشقی از تو پذیرد نپذیرد نماز
حال به بررسی اجمالی ویژگیهای محبت خدا میپردازیم:
۱- خدا ما را همانگونه که هستیم دوست دارد.
ما چون اغلب محبت داد و ستدی را تجربه کردهایم نمیتوانیم باور کنیم که میتوان همانطور که هستیم دوستمان داشت. مطابق ارزشگذاریهای عصر ما برای محبت شدن و محبت کردن باید دلیلی وجود داشته باشد.
مطابق قوانین فیزیک نیز هر عملی را عکسالعملی است مساوی و در خلاف جهت آن. مطابق این اصل علمی- اجتماعی محبت کردن نیازمند داشتن "دلیلی" است و بدون برخورداری از آن دلیل نمیتوان در انتظار واکنشی مثبت بود. اما آیا خدا نیز تابع این قانون عملی اجتماعی است؟ آیا نقطۀ آغاز محبت الهی ریشه در عمل مثبت ما دارد؟ آیا خدا منتظرست که ابتدا از اشخاصی که نسبت به او رویکردهای مثبت دارند محبت ببیند تا بتواند آنها را محبت کند؟ اجازه دهید با ذکر یک داستان واقعی موضوع را بیشتر بشکافیم. من اغلب از جانب یکی از دوستانم که با او ارتباط کاری داشتم به خانهاش دعوت میشدم. دوست من بچهای داشت که در اکثریت قریب به اتفاق مواقع، فضای گفتگوی ما را متشنج میکرد. یا سر پدر و مادرش داد میکشید و یا با ایجاد صمیمیتی بیمورد با من، فضا را کاملاً برایم ناامن میکرد. پس از مدتی با مشاهدۀ مدارای بیش از حد والدینش به حالتی نزدیک به جنون نزدیک شدم!
پیش خودم میگفتم اگر تنها چند لحظه اختیار آموزش و پرورش این بچه را به من بسپارند، اثراتی جاودانه برای آن بچه باقی خواهم گذاشت اما خوشبختانه هیچ وقت این فرصت در اختیارم قرار نگرفت. روزی خشم پنهان خود را با پرسیدن سؤالی پلید از پدرش خالی کردم. از او پرسیدم، «آیا بچۀ تو از سایر بچهها مؤدبتره؟» گفت: «معلومه که نه»، پرسیدم «آیا از سایر بچهها قشنگتره؟» و دوباره همان پاسخ را داد. بعد گفتم «آیا بچۀ تو از سایر بچهها دوستداشتنیتره؟» این بار خود پدر نیز از کوره در رفت و گفت خودت که میبینی چه بلایی سر ما آورده. اینجا بود که پرسیدم «پس چرا دوستش داری؟ چه دلیلی برای محبت به او داری؟» پاسخ او همچون پُتکی بود که بر تمام باورها و ارزشگذاریهای من فرود آمد. پدرش گفت: «این بچه از وجود منه.» دلیل عشق به فرزند را قبل از هر چیز باید در خالق او جستجو کرد و نه تظاهراتی اخلاقی و رفتاری فرزند. خدا نیز ما را دقیقاً همین طور که هستیم دوست دارد. اگر خودمان و یا دیگران با نگاه به ما هیچ دلیلی برای برخورداری از عشق خدا در ما نمیبینند، چه باک! خدا برای خودش دلایل خاص عشق به ما را داراست، دلایلی که هیچ مانعی سر راه محبت خود نمیشناسد.
چرا باور نمیکنیم همانطور که هستیم برای خدا دوستداشتنی هستیم؟ شاید چون از دوران کودکی مدام سرزنش شنیدهایم، دائماً در قیاس با دیگران تحقیر شدهایم و بهمرور حس بیارزشی و دوستداشتنی نبودن در ما ریشه دوانده و نهادینه شده است. شاید هم برخورداری از الهیاتی غلط این مسئله را در ما تشدید کرده است. الهیاتی که در آن شعارهایی از جمله «هر چه بیشتر خودت را سرکوب کنی، به خدا نزدیکتر میشوی»، موج میزند. باید اذعان داشت که گاه خودمان نیز از علت حس دوستداشتنی نبودن خود زیاد آگاه نیستیم. به خود میگوییم: «دیگران شایستۀ محبتاند اما من نه.» دوستان عزیز کلام خدا به ما مژده میدهد که خداوند همچون پدری سرشار از محبت ما را همانطور که هستیم دوست دارد. بیایید حتی اگر احساسات ما در این راستا به ما کمک نمیکند با ایمان این حقیقت را بپذیریم. اما ویژگی دوم محبت خدا به همان اندازۀ خصوصیت اول تکاندهنده است.
۲- خدا ما را حتی هنگامی که از لحاظ اخلاقی شکست میخوریم دوست دارد.
یادم میآید چند سال پیش برای دختر خالهام که آن زمان دختر بچهای بیش نبود کتابی خریدم بهنام "درخت بخشنده". بعدها آنقدر از کتاب خوشم آمد که آن را برای خودم نگه داشتم! ماجرای این کتاب داستان درخت و پسر بچهای بود که با هم دوست بودند. پسرک هر روز بهسراغ درخت میرفت و با آن بازی میکرد، از میوههایش میچید، در سایهاش میخوابید، به آن تکیه میزد، آرامی و شادی بیغل و غش را تجربه میکرد و "درخت خوشحال بود". روزها گذشت، پسرک جوانی شد.
روزی دوباره بهسراغ آن درخت آمد. درخت بهمجرد دیدن آن جوان به او گفت: «بیا باز با هم بازی کنیم و لذت ببریم.» جوان به او گفت: «زمان بازی و وقت تلف کردن من به پایان رسیده، الان همه به فکر آیندۀ خود هستند.» درخت گفت: «چه کاری میتوانم برای تو بکنم؟» جوان پاسخ داد: «بگذار تمام میوههایت را بچینم تا توشۀ راهم باشد و تنهات را ببرم، قایقی کوچک بسازم و به آن سوی شهر بروم تا شاید کار و تجارتی دست و پا کنم و سرانجام، این زندگی بیهدف را پایان بخشم.» درخت بلادرنگ پذیرفت و "درخت خوشحال بود". سالها گذشت، روزی پیرمردی فرتوت باز از کنار کنده درختی میگذشت. درخت به مجرد دیدن پیرمرد او را شناخت و گفت: «چقدر از دیدن تو خوشحالم، کاش میوهای، شاخهای، سایهای داشتم که نثارت کنم.» پیرمرد گفت: «من دیگر توان میوه خوردن و بازی کردن ندارم، خیلی خستهام، خیلی خسته، تنها میخواهم استراحت کنم.» درخت با شنیدن درخواست آن پیرمرد، با تمام وجود کندۀ فرسودۀ خود را بالا کشید تا پیرمرد آنجا بنشیند و پیرمرد آنجا نشست و "درخت خوشحال بود". دوستان عزیز شاید من و شما نیز با خدا همین گونه رفتار کردهایم، شاید به زعم خود از او جز کندهای فرسوده چیز دیگری باقی نگذاشتهایم. اما هرگاه بهسراغ او برویم با خوشحالی پذیرای ماست و هر چه در توان دارد به ما ارزانی میدارد.
در انجیل یوحنا باب ۸:۱-۱۱ داستان زنی را میبینیم که در شرایطی مشابه با داستان ما با عیسی روبرو میشود. او از لحاظ اخلاقی کاملاً شکستخورده است. برای خود امیدی متصور نیست، مرگ هر لحظه در کمین اوست. اما عیسی مسیح با فیض و محبت خود او را میپذیرد. پیام عیسی به این زن این بود: «من نیز تو را محکوم نمیکنم، برو و دیگر گناه نکن.» دوستان عزیز کلام خدا به ما مژده میدهد که حتی هنگامی که از لحاظ اخلاقی شکست میخوریم از محبت خدا محروم نمیشویم. کافی است به سراغ او برویم تا همان صدا را بشنویم که «من نیز تو را محکوم نمیکنم........». حال به بررسی ویژگی سوم محبت خدا میپردازیم.
۳- خدا منتظر است که ما را محبت کند.
در کتاب اشعیای نبی باب ۳۰ داستان عجیبی وجود دارد. قوم اسرائیل بیوفایی خود را به خدا بهدفعات بهثبوت رسانده بود. آنها در هنگام بحران تقریباً همیشه بهدنبال منابع امنیتی غیر از خدا میگشتند. شرح رابطۀ خدا با قوم اسرائیل را میتوان در این عبارت زیبای حافظ: «از من همه اصرار و از او انکار» خلاصه کرد. اسرائیل دائماً خدای وفادار خود را انکار میکرد و خدا باز بهدنبال این قوم بود. اما در این باب، پس از توضیح مفصل انکار مجدد اسرائیل، خداوند رویکردی باور نکردنی را در پیش میگیرد. در آیۀ ۱۸ میخوانیم: «و از این سبب خداوند انتظار میکشد تا بر شما رأفت نماید و از این سبب برمیخیزد تا بر شما ترحم فرماید...». خداوند منتظر است تا قوم خود را مشمول محبت خود نماید. پسر گمشدۀ باب ۱۵ انجیل لوقا نیز به هنگام بازگشت، خود را برای واکنش تند پدر آماده کرده بود. او انتظار غضب و نیشخندی دال بر سرخوردگی از جانب پدرش داشت. پسر گمشده بههیچ وجه از این واکنشها متعجب نمیشد زیرا خود را مستحق آنها میدانست. اما پدر منتظر او بود. انتظار پدر، انتظاری بس طولانی و مملو از امید و عشق بود. «اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل به روی بسوزاند و شتابان بهسویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسهاش کرد» (لوقا ۱۵:۲۰). دوستان عزیز کلام خدا به ما مژده میدهد که خدا منتظر ما است تا بسوی ما بدود و ما را غرق بوسه سازد.
چند سخن پایانی
نیچه، فیلسوف شهیر آلمانی میگوید: «خدا نیز دوزخی دارد، دوزخ او عشق به انسان است.» اما کلام خدا وعده میدهد خدا نیز بهشتی دارد، بهشت او عشق به انسان است. بیایید بار دیگر صدای سخن عشق خدا را شنیده از آن برخوردار شویم و دوباره با عشق او تازه شویم.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
|
اشتراک در:
پستها (Atom)