۱۳۹۵ اردیبهشت ۵, یکشنبه

کتاب امثال ، راهنماییکتین برای موفقیت

کتاب امثال سلیمان راهنمایی برای موفقیت             

 


موری سالیسبوری
 
  
ترجمه: افشین لطیفزاده
هیچکس نمیخواهد نادان باشد. هیچکس از شکست لذت نمیبرد. اما از زمان سقوط انسان (پیدایش باب ۳)، شکست به سرنوشت طبیعی ما مبدل شد و جهالت جزئی از ذات ما گردید. همچون قایقی که جریان آب آن را با خود میبرد، ما نیز همواره در کوران جریانهای زندگی به مسیرهای نادرست کشانده میشویم. کتاب امثال سلیمان به ما میآموزد که چگونه خلاف جریان حرکت کنیم و چگونه حکیمانه در زندگی به موفقیت برسیم. اما موفقیت چه معنایی دارد؟ چالههای زندگی که باید از آنها اجتناب کرد چه میباشند؟ حکیم کیست؟ نادان کیست؟ اینها سؤالاتی هستند که کتاب امثال در پی پاسخگویی بدانهاست. مسیحیان طی قرون متمادی بهویژه برای تعلیم جوانان این کتاب را خوانده، به آن تعمق کرده و از آن بهره بردهاند.
 

ماهیت امثال سلیمان

۱-‏‏‏‏‏ راهنمای عملی برای زندگی: این کتاب شرح کامیابی در زندگی روزمره در خانه، محل کار، و جامعه است. امثال سلیمان کلیدهای لازم برای نیل به موفقیت را بهدست میدهد. شاهکلید موفقیت رابطۀ صحیح با خداوند است. برخورداری از ترسی آمیخته با احترام نسبت به خدایی که در پیشگاه او برای هر فکر، عمل، انگیزه و کلاممان مسئولیم، راه نیل به موفقیت است.
۲-‏‏‏‏‏ مجموعهای از ارزشهای خداپسندانه: تأکید بر ارزشهایی پیرامون خانواده، سختکوشی، خویشتنداری، عدالت، حکمت، صداقت، افتادگی و وفاداری، محتوای ارزشی این کتاب را بهنمایش میگذارد. این کتاب بهجای آنکه مجموعهای از قوانین را به ما ارائه کند، ما را تعلیم میدهد تا ارزشهای خوب را شناخته و با پیروی از آنها انتخابهای صحیح اخلاقی در پیش گیریم. تضادی که در این کتاب مابین ارزشهای خوب و بد صورت میگیرد، به ما انگیزه میبخشد تا با دیدن عواقب تصمیماتمان رفتار صحیح را پیشه کنیم. انتخابها، طرز تفکر، کلمات و اعمال ما همگی عواقبی را در بر دارد. حکمت، موفقیت را اما نابخردی تباهی را به ارمغان میآورد. به عبارتی دیگر آنچه میکاریم همان را درو میکنیم.
۳-‏‏‏‏‏ مجموعهای از ضربالمثلها (باب‌‌های ۱۰-‏‏‏‏‏۳۰): پس از ارائۀ مقدمهای طولانی (بابهای ۱-‏‏‏‏‏۹)، از باب ۱۰ به بعد با بیش از ۹۰۰ ضربالمثل روبرو میشویم. ۹ باب اول کتاب موضوعات و تمهای اصلی کتاب را توضیح میدهند. در واقع بابهای بعدی شرح عملی رسیدن به دستاوردهای ۹ باب اول است. ۹ باب اول که حالتی وعظگونه دارد دو هدف اصلی را تعاقب میکند. اول تشویق ما برای جستجوی صادقانه حکمت جهت کسب سعادت در زندگی و دوم نصایحی پیرامون روابطمان. سپس از باب ۱۰ به بعد این اصول در ضربالمثلهای کوتاه و بهیادماندنی بیان میشوند.
 

نویسنده امثال سلیمان

بهنظر میآید غالب این ضربالمثلها را سلیمان پادشاه (۱:‏۱ و ۱۰:‏۱)، نگارش و گردآوری کرده است. اما نویسندگان و گردآورندگان دیگری نیز در کتاب ذکر میشوند که عبارتند از:
۱-‏‏‏‏‏ سی گفتار حکما (۲۲:‏۱۷ – ۲۴:‏۲۲)
۲-‏‏‏‏‏ سایر گفتههای حکیمان (۲۴: ۲۳-‏‏‏‏‏۳۴)
۳-‏‏‏‏‏ مجموعۀ حزقیا در امثال سلیمان (بابهای ۲۵-‏‏‏‏‏۲۹)
۴-‏‏‏‏‏ سخنان آگور (۳۰:‏۱-‏‏‏‏‏۱۴)
۵-‏‏‏‏‏ سخنان لموئیل (۳۱:‏۱-‏‏‏‏‏۹)
 

هدف کتاب

هدف کتاب در هفت آیه اول باب ۱ "فراگیری حکمت" معرفی میشود. حکمت کتابمقدسی بر پایۀ رابطۀ صحیح با خدا و اعتماد بر او (۲۲:‏۱۹) و همچنین ترس آمیخته با احترام نسبت به خدا (همانا ترس خدا در ۱:‏۷ و ۹:‏۱۰) استوار است. این کتاب ما را تشویق میکند تا با در پیش گرفتن یک زندگی خداترس و پارساگونه موفقیت را در زندگی تجربه کنیم. این کتاب برای عامۀ مردم نوشته شده و نصایح آن عملی و مربوط به زندگی روزمرۀ همه ماست. اعمال حکمتآمیز ما را در مسیر امنیت قرار میدهد، اما راه نابخردی با خطرات گوناگون دست به گریبان است.
چرا ضربالمثل؟
سلیمان حکیمترین انسان عصر خود بود. او میدانست که ضربالمثل به‌‌راحتی در خاطرهها میماند و از نیروی محرکۀ بالایی برای تشویق خوانندگانش برخوردار است. از این رو سلیمان از این ابزار نیرومند برای انتقال مفاهیم مهم حکمت استفاده کرده است. او با انشای دو مصرع موزون که در ارتباط با یکدیگر هستند پیام بامعنای خود را منتقل میکند. این دو مصرع موجز و به گونهای بیان میشوند که توجه را جلب کرده، ما را به فکر وامیدارد. لازم به یادآوری است که سلیمان تنها فردی نبود که از این نوع گفتار بهره جست. عیسای مسیح، او که بزرگتر از سلیمان است نیز از آن استفاده کرد (برای نمونه نگاه کنید به انجیل متی ۲۰:‏۱۶). امروزه نیز سیاستمداران و سخنوران برای انتقال ایدۀ اصلی خود از این نوع گفتار بهره میجویند.
 

صداها و انتخابها: دو راه متضاد

یکی دیگر از ابزارهایی که در این کتاب برای جلب توجه وجود دارد، صنعت "شخصیتبخشیدن" (Personification) است. بدین معنی که در بارۀ موضوع یا مفهومی چنان سخن میگوییم که گویی او را شخصی با قابلیتهابی انسانی در نظر میگیریم. برای مثال بانوی حکمت در رقابت مستقیمی با زنِ نابخرد بهسر میبرد (بابهای ۸-‏‏‏‏‏۹). این دو زن که درواقع دو مفهوم در ذهن سلیماناند ما را دعوت به پیروی از خود میکنند. گوش دادن و انتخاب کردن یکی از آنان، دو سرنوشت متضاد را برای ما رقم میزند. تنها یک راه صحیح وجود دارد و آن نیز راهِ بانوی حکمت است. خواننده نه در برابر دو موضع ذهنی، بلکه در مقابل دو راه عملی زندگی قرار میگیرد. درک راهِ بانوی حکمت در نهایت به سعادت ختم میشود.
امثال سلیمان با بیان طرق متضاد بر اهمیت تفاوت دو راه حکمت و جهالت تأکید میکند. بهکار گیری عبارات تضادگونه همچون حکمت و جهالت، پارسایی و شرارت، سختکوشی و تنبلی، افتادگی و تکبر، فقر و ثروت همگی بر اهمیت شنیدن صدای بانوی حکمت در برابر زنِ نابخرد و در پیش گرفتن راه حکمت بر جهالت تأکید میکنند.
 

حکیم کیست؟

حکمت یعنی خداپسندانه زیستن و این امر با زندگی اخلاقی ما مرتبط است. حکمت یعنی توانایی برگزیدن انتخابها، افکار و اعمال صحیح در زندگی. حکمت یعنی به بهترین شکل سخن گفتن در بهترین زمان و به بهترین شکل عمل کردن در مناسبترین مکان. حکمت راه سعادت و کامیابی است و هدف آن شکل دادن شخصیت است. امثال بیشتر بر شخصیت تا عمل تأکید دارد. شخصیت ما در منشمان جلوهگر میشود و رفتارهای ما همیشه پیامدهایی را به بار میآورد.
حکمت یعنی موفقیت در هنر خوب زیستن است. حکمت تلفیقی از تجربه عملی، قضاوت اخلاقی، تیزهوشی، مهارت اجتماعی و خلاقیتی است که ریشه در انضباط و ترس از خدا دارد.
 

چه کسی حکیم نیست؟

نقطۀ مقابل حکمت نه عدم توانایی ذهنی، بلکه فساد اخلاقی است. نابخرد با لجاجت و نادیده گرفتن راههای خدا رو به تباهی میرود. در امثال سلیمان «نابخرد کسی است که خودخواهانه میزید و در پی ارضای خواستههای خویش است و غیر از خود مرجع اقتداری برای رفتارهایش نمیشناسد.» از این رو نابخردی مترادف با سقوط اخلاقی و بیوفایی به اهداف الاهی است. هنگامی که در امثال ۱۴:‏۷ میخوانیم «همنشین نادان مشو»، منظور آن نیست که از اشخاص تحصیلنکرده و یا معلولان فکری فاصله بگیریم. دلیل این امر در مصرع دوم بیان میشود: «زیرا معرفت را بر لبانش نخواهی یافت.» شخص نابخرد به دلیل عدم خداترسی (مزمور ۱۴:‏۱) در جادۀ تباهی حرکت میکند و از او نمیتوان حکمت آموخت.
 

چگونه میتوان حکیم شد؟

مطابق کتاب امثال سلیمان حکمت هدیهای از جانب خداست. اما ما باید با جدّیت در پی آن باشیم و آن را پرورش داده در عمل پیاده کنیم. حکمت مهارتی است که باید آن را آموخت. عهدجدید نیز بر این حقایق صحه میگذارد و به ما تعلیم میدهد که بهترین حکمت انسانی از انجام خواست الاهی قاصر است. مسیح تنها امید ماست زیرا که او حکمت خدا برای ماست (اول قرنتیان ۱:‏۳۰، ۳:‏۱۹، دوم قرنتیان ۱:‏۱۲، کولسیان ۲:‏۳). امثال سلیمان همچون نشانههایی است که راه صحیح را به ما نشان میدهد اما مسیح به ما نیرو میبخشد تا در این راه گام برداریم.
 

ضربالمثل چیست؟

تلاشهای بسیاری برای تعریف ضربالمثل ارائه شده است. یکی از این تعاریف این است: بیان موجز و هنرمندانۀ یک اصل کلی.
موجز و کوتاه: گویی عصارۀ افکار و شیرۀ بصیرت با دقت بهصورتی موجز اما با نیرویی مثالزدنی بیان میشود.
هنرمندانه: همچون اثر هنری در پی بالاترین تأثیر بر شنونده است. نیرو و زیبایی هنری عبارت، فکر ما را در برمیگیرد. گاه با تصویرسازی، بازی کلمات، کنایه و تضاد سخن میگوید. بیان خلاقانه دیدگاههای نوینی را به عرصۀ ظهور میآورد.
اصل کلی: معرف آن است که ضربالمثل مختص به شرایط مشخصی است. اگر آن را در شرایط مشخص به اجرا در نیاوریم قوت آن را از بین بردهایم. ضربالمثل‌‌ها اصول کلی را به نمایش میگذارد و نباید آنها را برای همه سناریوها و شقوق بهکار برد.
 

ضربالمثلهای عام و ضربالمثلهای ادبی

در کتابمقدس دو نوع ضربالمثل را میتوان از یکدیگر تشخیص داد:
۱-‏‏‏‏‏ ضربالمثلهای عام (گفتار عامیانه): این ضربالمثلها در همۀ زبانها به چشم میخورد. آنها بسیار کوتاهند (معمولاً یک مصرع) و معنایشان در آن جامعه درک میشود. این ضربالمثلها به شکل خودجوش در جامعه نشو و نما پیدا میکند. کتابمقدس چند نمونه از این ضربالمثلها را به شکل جسته و گریخته بیان میکند. برای نمونه اول سموئیل ۲۴:‏۱۳، اول پادشاهان ۲۰:‏۱۱، ارمیا ۳۱:‏۲۹، حزقیال ۱۸:‏۲ و ۱۶:‏۴۴.
۲-‏‏‏‏‏ ضربالمثلهای ادبی: معلمان حکمت سازندۀ این نوع از ضربالمثلها هستند. معمولاً دو مصرع به شکل موزون که در آن مصرع دوم به توضیح مصرع اول میپردازد، شکلدهندۀ این ضربالمثلهاست. گاه مصرع دوم در تضاد با مصرع اول قرار میگیرد و گاه نیز تصویری از مصرع اول را ترسیم میکند. در همۀ این موارد رابطۀ دو مصرع معنایی خاص را در ذهن خواننده تداعی میکند. این ضربالمثلها بر خلاف نوع اول به جامعه خود برای درک و تفسیرشان نیاز ندارند. کتاب امثال سلیمان و همچنین بخشهایی از کتاب جامعه جایگاه این نوع از ضربالمثلهاست. این امکان وجود دارد که برخی از آنان در ابتدا به مقولۀ گفتارهای عامیانه تعلق داشتند اما سپس با افزوده شدن مصرع دیگری به آن تبدیل به ضربالمثلهای ادبی شدند. برای نمونه در اول سموئیل ۲۴:‏۱۳ با ضربالمثل عامی روبرو میشویم که میگوید «شرارت از شریران صادر میشود.» اما در امثال سلیمان ۲۱:‏۱۰ این ضربالمثل عام با افزودن مصرع دیگری تبدیل به ضربالمثل ادبی میگردد: «جان مرد شریر مشتاق شرارات است، چشمان او بر همسایهاش ترحم نمیکند.» در امثال سلیمان ۱۲:‏۶ همین ضربالمثل به شکل تضادگونه در مصرع دوم بیان میشود: «سخنان شریران در کمین خون است، اما دهان صالحان آنان را میرهاند.»
 

تفکر بر امثال

بدون اندیشیدن و صرف وقت نمیتوان این ضربالمثلها را در زندگی به کار برد. معنای برخی از ضربالمثلها بسیار ساده و مستقیم است. چرا که ما غالباً نیاز به یادآوری حقایق داریم. ما بر حقایق آگاهی داریم ولی آنها را فراموش کرده در زندگی بهکار نمیبندیم. این نوع از ضربالمثلها نقش یادآوری را ایفا میکنند. اما دیگر ضربالمثلها نیازمند مطالعه و تعمقاند. پیام آنها تعمداً مبهم بوده تا ما را به تفکر وادارند.
برای درک بهتر یک ضربالمثل راهکارهای زیر مفید میباشد:
۱-‏‏‏‏‏ هر ضربالمثل را در قیاس با سایر بخشهای دیگر کتابمقدس بسنجیم. دنیای ضربالمثل چنان فشرده است که نمیتوان از آنها یک قانون استخراج کرد که در همه شرایط قابل اطلاق باشند. آنها به دلیل موجز بودنشان توان اطلاق به همه شرایط ممکن را ندارند. ضربالمثل بیانگر اصل یا اصول غیرقابل تغییر نیست.گاه ضربالمثلها در نقطۀ مقابل یکدیگر قرار میگیرند. برای نمونه امثال ۲۶:‏۴و۵ میگوید: «جاهل را مطابق جهالتش پاسخ مده» اما در آیه ۵ میخوانیم «جاهل را مطابق جهالتش پاسخ ده»؟ حکمت میداند که در رویارویی با هر شرایطی چه پاسخی مناسبتر است. سختکوشی و پارسایی عموماً به سعادت ختم میشوند و تنبلی و شرارت به فقر میانجامد (امثال سلیمان ۱۰:‏۴). اما میتوان دولتی با شرارت اندوخت و در عین فقر پارسا بود (امثال ۱۵:‏۱۶ و ۲۸:‏۶).
۲-‏‏‏‏‏ بهخاطر داشته باش که امثال اصول کلی و نه قانون و وعده است. بسیاری از مسیحیان امثال سلیمان را همچون وعدههای خدا برای خود میخوانند و بدین ترتیب در درک آنها دچار مشکل میشوند. برای نمونه در امثال ۱۶:۳ میخوانیم: «کارهای خویش را به خداوند بسپار که تدبیرهایت استوار خواهد شد». میتوان این ضربالمثل را بهعنوان قدمی ساده و ضمانتی برای کسب موفقیت خواند. اما برای سعادت عوامل دیگری از جمله ارادۀ خدا نیز وجود دارند. به سخن دیگر هر یک از ضربالمثلها همچون قطعات پازل میباشند که قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر تصویر ایدهال را شکل میدهند. نباید هیچ قطعهای را بهعنوان تصویر نهایی در نظر گرفت. و یا در امثال ۲۲:‏۶ میخوانیم: «جوان را در رفتن به راهی که در خور اوست تربیت کن که تا پیری هم از آن منحرف نخواهد شد.» بهنظر میآید که با وعدهای باشکوه برای والدین در این ضربالمثل روبروییم. اما در این کتاب با اصول کلی و نه قوانین لایتغیر مواجه هستیم. هدف از این ضربالمثلها ایجاد انگیزش برای در پیش گرفتن راه صحیح است و نباید به آن بهعنوان ضمانت قطعی برای گرفتن نتیجۀ دلخواه نگاه کرد.
۳-‏‏‏‏‏ معنای هر مصرع در نور مصرع دیگر درک شود. معمولاً مصرع اول نشانههایی برای تفسیر مصرع دوم بهدست میدهد و مصرع دوم به درک مصرع اول کمک میکند. برای مثال در امثال ۱۰:‏۱ میخوانیم: «پسر حکیم مایۀ شادمانی پدر است اما پسر نادان مادر خویش را غصه‌‌دار میسازد.»
در این ضربالمثل "پدر" را در مصرع اول و "مادر" را در مصرع دوم میبینیم. اگر این دو مصرع را جداگانه از یکدیگر مطالعه کنیم گویی در تربیت فرزند شادی همیشه از آن پدران و غصه از آنِ مادران است. اما شادی و غم والدین برای فرزند از آنِ هر دوی آنهاست و هر دو در غم و شادی بزرگ کردن فرزندشان سهیماند.
۴-‏‏‏‏‏ به شرایط اولیه ضربالمثل فکر کن. کاربرد امثال سلیمان در وهلۀ اول برای تربیت جوانانی بود که برای کار در دربار پادشاه آماده میشدند. اما این نوشتهها کاربرد گستردهتری نیز داشت و مهمترین آنها در خانواده و امور مربوط به آن بود. مضافاً عبارت پدر و پسر می‌‌تواند به معلم و شاگرد هم نیز اشاره کند. برای نمونه امثال ۱۲:‏۱۷ میگوید: «شخص امین حقیقت را بیان میکند، شاهد دروغین فریب را.» این ضربالمثل را میتوان در فضای دادگاه بهگونهای درک کرد که متفاوت از فضای خارج از دادگاه باشد. در فضای عادی میتوان شخصیت فرد را با توجه به شهادتی که پیرامون کلامش است ارزیابی کرد. اگر به گفتۀ همگان کلام فرد قابل اتکا و خودِ او فرد نمونهای باشد، میتوان نتیجه گرفت که با شخص درست و قابل اتکایی روبروییم. در انجیل متی ۷:‏۲۰ میخوانیم: « ایشان را از میوههایشان خواهید شناخت» که اشارهای به شناخت شخص بهواسطۀ رفتار و اعمالش است. مطابق امثال ۱۲:‏۱۷ اگر پیرامون واقعهای مشترک دو گزارش متضاد وجود داشته باشد با نگاه به عیار شخصیتی گزارشدهندگان میتوان به صحت و یا کذب گزارش داده شده پی برد.
۵-‏‏‏‏‏ برای ضربالمثل تنها یک معنی قائل نشویم. ضربالمثلها ماهیتاً خاصیت پروازی دارند و در زندان محبوس نمیشوند. برای نمونه امثال سلیمان ۲۲:‏۲۸ میگوید: «حدود دیرین را که پدرانت قرار دادهاند، جابهجا مکن.» بهنظر میآید این ضربالمثل به قانون رعایت مرزهای محدود املاک اشاره میکند. در کتاب تثنیه ۱۹:‏۱۴ با این قانون روبرو میشویم: «در سرزمینی که یهوه خدایتان برای تصرف به شما میدهد، در مِلکی که به دست خواهید آورد، مرز همسایه خویش را که پیشینیان نهادهاند، تغییر ندهید.» در فضای امثال باید برای این ضربالمثل حیطۀ معانی و کاربردهای دیگری را در نظر بگیریم. آیا نمیتوان از این ضربالمثل درک کرد که معیارهای اخلاقی نسلهای گذشته را حفظ کنیم و اجازه ندهیم گذر زمان به نازل شدن استانداردهای اخلاقی بینجامد؟
۶-‏‏‏‏‏ به ضربالمثلهای قبل و بعد اگر کمکی به درک میکنند نگاه کنیم. معمولاً ضربالمثلها را باید بهعنوان واحدی مستقل و قائم به ذات و نه همچون جملات یک پاراگراف خواند. اما نمونههایی از امثال را میتوان یافت که قرار گرفتن یک ضربالمثل کنار دیگری کمک بهتری به درک آن میکند. برای نمونه امثال ۲۵:‏۱۶ میگوید: «اگر عسل یافتی به اندازه بخور، مبادا از آن سیر شوی و قیاش کنی.» این ضربالمثل نوری بر ضربالمثل بعدی میاندازد که میگوید «از زیاده رفتن به خانۀ همسایهات بپرهیز مبادا از دیدنت سیر شود و از تو بیزار گردد.» پرواضح است که عسل خوردن با رفتن به خانۀ همسایه در این دو ضربالمثل ارتباط معنایی دارد. و یا در امثال ۲۴:‏۱۰ میخوانیم «اگر در روز فاجعه سستی کردی چه اندک قدرتی داری!» درک این ضربالمثل بدون مطالعۀ دو ضربالمثل بعدی بسیار دشوار است. در آیات ۱۱ و ۱۲ بر اهمیت توجه بر وضعیت مظلومان تأکید میشود. در نور آیات ۱۱ و ۱۲ درمییابیم که اگر به هنگام بروز فاجعه و مصیبتی در زندگی دیگران سستی و سهلانگاری از جانب شخصی بهظاهر توانا صورت گیرد، این امر نشان آن است که شخص درواقع از قدرتی برای نجات و رهایی دیگران برخوردار نیست.
۷-‏‏‏‏‏ آگاهی از پیشزمینههای فرهنگی. در امثال سلیمان ۲۳:‏۱۳-‏‏‏‏۱۴ میخوانیم «از ادب کردن جوان ابا مکن، چوب تنبیه او را نخواهد کشت. چوبش بزن که جانش را از مرگ خواهی رهانید.» برای درک این آیه باید به متن کتاب تثنیه باب ۲۱:‏۱۸-‏‏‏‏‏۲۱ توجه کرد. در متن تثنیه مجازات فرزند یاغی مطابق با شریعت ابراز میشود. بدون درک متن مبنا (تثنیه) درک این ضربالمثلها با مشکل مواجه میشود. مثال دیگر در امثال ۲۹:‏۲۴ یافت میشود که میگوید: «شریک دزد، دشمن جان خویش است، او قسم داده میشود اما هیچ نمیگوید.» معنی این ضربالمثل در پرتو لاویان ۵:‏۱ و داوران ۱۷:‏۲ بهتر درک میشود.
 
چگونه امثال را بخوانیم؟
برخی از مسیحیان نامی عادت به قرائت یک باب از کتاب امثال سلیمان را هر روز در مطالعۀ خود گنجاندهاند. بدین ترتیب میتوان این کتاب را دوازده بار در سال مطالعه کرد. من این نظر را قبول دارم بهشرط آنکه حداقل بر یکی از ضربالمثلها تعمق کافی صورت گیرد. زیرا برکت امثال نه صرفاً در قرائت آن بلکه در مزهمزه و هضم کردن آن است. باید اجازه دهیم تا این سخنان حکیمانه فکر و عمل ما را دگرگون سازند.

۱۳۹۵ فروردین ۱۵, یکشنبه

             حکمت در کتاب مقدس                         





    افشین لطیف‌زاده

 


به‌نظر می‌آید کلمۀ حکمت در زمان حاضر واژۀ از دور خارج شده‌ای است. امروزه دیگر به کسی "حکیم" نمی‌گویند و ما را برای "حکمت‌اندوزی" تشویق نمی‌کنند. "تحصیل" و "دانش اندوزی" واژگان رایج عصر فعلی است. اگر شخصی دارای تحصیلات عالیه باشد، او را حتی ناگفته "حکیم" می‌پنداریم. به‌زعم ما "دانشگاه" مکانی است که در آن به عمق مفاهیم پی می‌بریم و اگر کسی از نعمت آموزش دانشگاهی برخوردار نباشد، خود را از درک عمیق مفاهیم و معانی و یا به اصطلاح قدما "حکمت" محروم داشته است. اما کلام خدا معنایی بس ژرف‌تر و عمومی‌تر و کاربردی‌تر برای واژۀ حکمت قائل است. می‌توان به بالاترین مدارج تحصیلی رسید، اما از آنچه کلام خدا "حکمت" می‌نامد فاصله گرفت. می‌توان در انزوا و تنهایی، تخصصی‌ترین تحقیقات علمی را انجام داد اما از فهم و درک صحیح دور شد (امثال سلیمان ۱۸:‏‌۱). می‌توان در پیش چشم دیگران فردی عالم به‌نظر آمد و با اتکا به مدارک درخشان تحصیلی به خود بالید، اما در برابر چشمان نافذ خدا بس تهی و حقیر بود. آنچه امروزه در مراکز آکادمیک تحت عنوان دانش انتزاعی (Abstract)، تحلیلی (Analytical) و خاص (Specified) نام برده می‌شود، همگون و همسنگ با آنچه کلام خدا حکمت می‌نامد نیست. از این رو در ابتدا لازم است که تعریف درستی از این واژه به‌دست دهیم تا از خلط آن با مفاهیم رایج اجتناب ورزیم.
 

معنای حکمت در کتاب‌مقدس

انسان فطرتاً موجودی ارزش‌باور و ارزش‌محور است. همۀ ما بر اساس ارزش‌هایی خاص، زندگی خود را سمت و سو می‌دهیم. همچو خورشید که در منظومۀ ما، محور حرکت اجسام سماوی است، ارزش‌ها جهت‌دهندۀ راه و طریقی است که در زندگی در پیش می‌گیریم و برای تحقق آنها تمام تلاش‌مان را هزینه می‌کنیم. برای عدۀ بسیاری این محوریت خواست خود و یا خواست دیگران است. ما یا برای خود زندگی می‌کنیم و یا برای دیگران و اگر کسی را بیابیم که اینگونه نیست، او را فردی فاقد هدف و ارزش قلمداد می‌کنیم. اما کلام خدا به‌روشنی بیان می‌کند که شخص حکیم کسی است که محور ارزش‌هایش نه خود و نه دیگران بلکه خداست. چنین شخصی ممکن است فاقد هر نوع تحصیلات دانشگاهی باشد اما زندگی خود را بر مبنای انجام خواست خدا بنا می‌کند و می‌کوشد اهداف الهی را در هر آنچه می‌اندیشد و به عمل می‌آورد به اجرا درآورد. بدین‌سبب کلام خدا "ترس خدا" را آغاز حکمت می‌نامد (امثال سلیمان ۱‏:‏‌۷). واژۀ ترس ترسیم‌کنندۀ حالتی خاص است. وقتی از چیزی می‌ترسیم، حالتی خاص از حیات را به نمایش می‌گذاریم. از این رو، حکمت امری فراتر از آگاهی صرف است و معرف حالت و وضعیت ما در برابر خداست. حکمت فراتر از بهرۀ هوشی و توانایی‌های ذهنی و انتزاعی است. حکمت بس والاتر از انجام تکالیف درسی است. می‌توان آن را به سفری تشبیه کرد که در آن دگرگونی ارزش‌ها با محوریت خدا رخ می‌دهد. می‌توان آن را جستجویی نامید برای هر چه عمیق‌تر درک کردن رازهای هستی و حیات. در کلام خدا با دو منبع مهم کسب حکمت آشنا می‌شویم. یکی را می‌توان منبع مکتوب نامید. مطالعۀ توأم با تعمق کلام خدا، ما را به‌طور قطع به سرزمین حکمت و خداترسی می‌برد. اما کلام خدا به منبع دیگری نیز اشاره می‌کند و آن "تعمق در مشاهدات و تجربیات" است. شاید بتوان این منبع حکمت اندوزی را منبع شفاهی نامید. باید جدا از مطالعه، به جهان پیرامون و زندگی نگاهی عمیق داشت. باید به آفرینش و سفر زندگی با حالت ترس نظر انداخت و به راز آفرینش و حیات اندیشید چرا که هر دوی آنها در لایه‌های تحتانی حاوی معانی غنی و عمیقی‌اند. حکمت در کلام خدا به هیچ‌وجه، مختص دانشجویان دانشگاه‌ها نیست بلکه به‌طرز باور نکردنی در دسترس همگان است. حکمت به‌جای انزواطلبی، در کوچه‌ها و میدان‌های عمومی شهر "همه" را فرا می‌خواند (امثال سلیمان ۱‏:‏‌۲۰‏-‏‏‏‏‏‏‏۲۱). همۀ ما کارت دعوتی سخاوتمندانه را از خدا دریافت می‌کنیم تا از خوان غنی و لذیذ او درس حیات بیاموزیم. حال می‌خواهیم به سه بُعد و یا سه تأکید مهم ادبیات حکمتی[1] در کلام خدا اشاره کنیم.
 
۱-‏‏‏‏‏‏‏ تأکید بر اهمیت خلقت
ما در جهانی بسر می‌بریم که به‌طرز غم‌انگیزی درگیر و شاهد بحران‌های زیست محیطی است. آنچه در کلام خدا تحت عنوان “زمین” از آن با حساسیت یاد می‌شود، معرف ارزشی است که خدا برای زمینی که در آن بسر می‌بریم قائل می‌شود. کلام خدا به‌وضوح بیان می‌کند که ما به زمین تعلق داریم و نه زمین به ما. به دیگر سخن خلقت انسان زیر مجموعۀ دایرۀ بزرگ‌تری است که “خلقت” نام دارد و انسان در بدو آن، مسئولیت حفاظت از خلقت را به‌عهده داشت (پیدایش ۲‏:‏‌۱۵). از این رو، تمامی فعالیت‌هایی که در جهت حفظ محیط زیست صورت می‌گیرد در تطابق با هدف خدا برای خلقت است. اخیراً کتاب‌مقدسی به‌نام کتاب‌مقدس سبز (The Green Bible) چاپ شده که حتی نگاه اجمالی به آن بیانگر تعداد شگرف آیاتی است که در کلام خدا به طبیعت اشاره شده است. خداوند فقط به فکر نجات انسان‌ها نیست، بلکه جهان طبیعی عرصۀ عمل و نجات اوست. تعلق ما به طبیعت و نه حاکمیت مستبدانۀ ما بر طبیعت، به معنای در پیش گرفتن نوع دیگری از زندگی است که در آن انسان به هدف اولیۀ خلقت که همانا پاسداری از آفرینش است باز می‌گردد. از سوی دیگر تأکید ادبیات حکمتی بر اهمیت خلقت ما را از دوگانه باوری (Dualism) افراط‌گونه بر حذر می‌دارد. دوگانه باوری تفکری است که در آن جهان طبیعی فاقد معنا قلمداد شده و صرفاً در پرتو فانی بودنش تعریف می‌گردد. چنین رویکردی در کلام خدا رد می‌شود. جهان طبیعی نه عین ذات خداست و نه عاری از هرگونه جلوۀ اوست. بلکه مصنوع و اثر خداست. بسان تابلوی زیبایی که انگشت اشاره‌اش به سوی خالقش است. خداوند در کتاب‌مقدس به دفعات با اشاره به خلقت جهان به قومش پیغام می‌دهد که در صدد خلق امر نویی است (کتاب اشعیا باب‌های ۴۰ به بعد). مطالعۀ ادبیات حکمتی ما را تشویق می‌کند که نگاه خود را به خلقت تغییر دهیم و به نوعی در آفرینش و در پس آن، خدای خلاقی را ببینیم که دائم در حال نوسازی خلقت است. به دیگر سخن، مطالعۀ این ادبیات، الهیات آفرینش را در ما تقویت می‌کند.
 
۲-‏‏‏‏‏‏ تأکید بر جایگاه انسان در جهان
جستجوی حکمت جستجویی است برای یافتن جای خود در نظام آفرینش. ابتدا باید جایگاه خود را شناخت و از آنجا به شناخت خود نایل شد. انسان‌شناسی (آنتروپولوژی) بدون درک جای خود در جهان، امکان‌پذیر نیست. تعیین مختصات مکانی سهم غیرقابل انکاری در تعریف خود دارد. برای هر یک از ما بسیار اتفاق افتاده است که گاه در معمای هزار توی زندگی گم می‌شویم و ناامیدانه در پی تعیین هدف و تعریف خود برمی‌آییم اما نمی‌دانیم کجا هستیم. حکمت، مختصات مکانی ما را تعریف می‌کند تا بتوانیم “راه خود را” و به بیانی دیگر “خود را” پیدا کنیم. امروزه شاهد آنیم که بسیاری دچار بحران هویتند و کورکورانه به راهی می‌روند که دیگران سالک آنند. ما هر روزه با هزاران تعریف عرضه شده در بازار برای تعریف خود روبروییم و گاه خود را در جمع این تعاریف گم می‌کنیم. گویی خطر گم‌شدگی و گم‌گشتگی خطری دائمی است. حکمت ما را به تعریف درست خود و نگاه درست و واقع‌بینانه به زندگی تشویق می‌کند. گاه این نگاه، نگاه غم‌انگیزی است (کتاب جامعه و ایوب)، اما حکمت ابایی ندارد که پرده از حقایق غم‌انگیز حیات بردارد. سفر حکمت و جستجوی آن، گاه سفری پردرد و رنج و جانکاه است. سفری که در آن درک به رنج می‌انجامد (جامعه ۱:‏‌۱۸) اما جایگاه واقعی ما قربانی خوش‌بینی‌های کاذبانه نمی‌شود. از این رو، این ادبیات به‌شدت شخصی است. گویی حکمت در پی آن است که از جز به کل و یا از شخص بسوی مجموعۀ اشخاص حرکت کند. مطالعۀ ادبیات حکمتی، انسان‌شناسی را در ما تقویت می‌کند.
 
۳-‏‏‏‏‏‏‏ تأکید بر ارزش والای زن
در کتاب‌های امثال سلیمان و غزل‌غزل‌ها، زن نقش کلیدی دارد. در امثال سلیمان، حکمت به زنی تشبیه می‌شود دوست‌داشتنی که همه را دعوت به مصاحبت با خود می‌کند. از سوی دیگر در این کتاب زن دیگری نیز وجود دارد که باید از او پرهیز کرد. خانم حکمت ما را به قلمرو سعادت می‌برد و زن ضد حکمت زندگی ما را به باد می‌دهد و سرنوشت ما در گرو گوش دادن و تبعیت از یکی از دو زن است. تشبیه حکمت به زن از آن رو حائز اهمیت است که در اسرائیل باستان، زنان از هویت اجتماعی برخوردار نبودند و مردان حاکم عرصه‌های خارج از خانه بودند. به همین دلیل، توجه به این ادبیات برای قوم خدا بسیار اهمیت داشت تا نقش غیرقابل انکار و حیاتی زنان را در شکل‌گیری جامعه از یاد نبرند. اما می‌توان بدین ‌نتیجه هم رسید که تشبیه حکمت به زنی که در کوی و برزن (خارج از خانه) همگان را دعوت به پیروی از خود می‌کند، بذر فروپاشی نظام اجتماعی کهن اسرائیل را نیز در خود می‌پروراند. گویی حکمت به ما می‌گوید به هنجارهای اجتماعی که قرن‌ها آنها را بی چون و چرا پذیرفته‌ایم، نگاهی دوباره بیندازیم و اگر آنها به محدود کردن سهم حیات برای عده‌ای ختم شده‌اند، بذر فروپاشی‌شان را آگاهانه بکاریم. در کتاب غزل‌غزل‌ها نیز یکی از شخصیت‌های اصلی داستان زن است که درد جانگاه عشق را در وجود خود دارد. او با اعتمادبه‌نفس مثال‌زدنی سخن می‌گوید، شماتت می‌کند، درد می‌کشد و دائم در حال جستجوست. چنین تصویری در فضای اجتماعی مرد سالار اسرائیل بدیع و به‌نوعی تکان‌دهنده است. تشبیه حکمت به زن، الگویی را برای جامعۀ به‌شدت مرد سالار اسرائیل به تصویر می‌کشد که برای آنان غیرقابل هضم بود. زن، مدل و الگوی رفتاری برای مرد می‌شود. مردان باید به خانم حکمت و نه زن ویرانگر حکمت گوش دهند. از سوی دیگر تشبیه حکمت به زن، معرف جذابیت و زیبایی و خواستنی بودن حکمت است. حکمت‌اندوزی سفری هنرمندانه و زیباشناسانه است. حکیمان شاعران و هنرمندان عصر خویشند که می‌کوشند با خلق اثری زیبا، معنای حیات را برای ما ترسیم کنند. بیان این حقیقت که سبک ادبی نوشته‌های حکمتی، موزون و شعری است، ما را از درک خسته‌کننده و بدون شور حیات مصون می‌دارد. هدف این ادبیات ایجاد آرزوهای سالم و سرشار از طراوت زندگی است. تشبیه حکمت به زن، زایایی هستی را به ما یادآوری می‌کند و اهمیت والای زنان را در شکل‌گیری با معنای حیات گوشزد می‌کند.
هنر به‌عنوان مقوله‌ای زیباشناسانه، نیروی زندگی را در ما برمی‌انگیزاند و زیبایی خانم حکمت ما را تشویق می‌کند تا آن را بدست آورده، با آن خوب زندگی کنیم (امثال سلیمان ۳:‏‌۱۸).
حال به بررسی اجمالی هر یک از کتب حکمتی در کتاب‌مقدس می‌پردازیم و می‌کوشیم ارزش منحصربه‌فرد هر یک را در سطوری کوتاه باز شناسیم.
 

امثال سلیمان

این کتاب در دوران پادشاهی و پس از تبعید شروع به شکل‌گیری کرد (اول پادشاهان ۴:‏‌۳۲ -‏‏‏‏‏‏ ۳۴). تبعید و شکست معرف بحران هویت است و در چنین لحظاتی نیاز به تعریف مجدد خود داریم تا مجدداً ارزش‌های بنیادین خود را به یاد آوریم. سبک شعری این کتاب، امکان به‌خاطر‌سپاری مفاهیم بنیادی را سهل‌تر می‌سازد. کتاب امثال نمایانگر ارزش‌های اخلاقی است که در زندگی روزمره باید آنها را به کار گیریم. به دیگر سخن، این کتاب، به خداترسی در عمل می‌پردازد. چگونه در زندگی روزمره و در مناسبات اجتماعی هر روزه، به‌گونه‌ایی زندگی کنیم که خواست خدا انجام شود. شایان ذکرست که ارزش‌های ارائه شده در این کتاب را نباید به شکل جزمی و غیرقابل انعطاف بررسی کرد. در این کتاب با قوانین حیات همچون قانون جاذبه روبرو نیستیم. هدف امثال، خلق فضایی است که در آن به‌گونه‌ای باز و انعطاف‌پذیر به مسائل نگاه کنیم و فکر خود را وسعت دهیم. حال به بررسی تعدادی از آنها می‌پردازیم.
 

نقد مخرب و نقد سازنده

امثال سلیمان ۲۷:‏‏‌۵-‏‏‏‏‏‏‏۶ توبیخ آشکار به از محبت پنهان
زخمی هم که از دوست رسد وفادار است.
اما به صد بوسۀ دشمن هم نتوان اعتماد کرد.
همچنین نگاه کنید به، ۱۷:‏۱۰، ۱۰:‏۱۰، ۱۰:‏۱۷، ۱۳:‏۱۸، ۱۵:‏۵ و ۱۰:‏۱۲
 
این آیات فضای صحبت و انتقاد سازنده را به تصویر می‌کشند. گویی هیچ چیز از برخورد سریع و بی‌تأمل بدست نمی‌آید. محبت می‌تواند حتی از برخی تقصیرات چشم‌پوشی کند (امثال ۱۰:‏‌۱۲). هدف از انتقاد، تخریب نباید باشد، بلکه هدف ایجاد شالوم و آرامش الهی در وجود و محیط شخص است. گاه باید حتی به هنگام دیدن معایب، شکیبایی به خرج داد، چون ممکن است شخص خاطی توانایی شنیدن و پذیرش معایب خود را نداشته باشد. باید از انگیزه‌های خود نیز اطمینان کسب کرد. آیا گوینده از محبت کافی برای ابراز نقص دیگری برخوردار است و یا صرفاً بدون محبت در پی بیان حقیقت است؟ آیا می‌توان به جرأت گفت که من این شخص را چنان دوست دارم که می‌توانم با حکمت و سعۀ صدر به‌گونه‌ای که آرامش و شالوم الهی در زندگیش پدید آید، تقصیراتش را به او بیان کنم؟ در این راستا، نه تنها گوینده، حکمت خود را می‌سنجد، بلکه شنونده نیز با نوع شنیدن خود، پرده از میزان گشودگی خود به حکمت خدا برمی‌دارد. ما چگونه به انتقادات گوش می‌کنیم؟
خوانندۀ عزیز همانگونه که در مطالعۀ این سری از امثال دریافتید، هدف آنها خلق فضایی جدید در افکار و حالات ماست. امثال را نباید فرمول‌گونه درک کرد. کتاب امثال در بردارندۀ سخنان حکیمانه‌ای است که قرن‌ها آزموده شده و صحت آنها به اثبات رسیده است. این کتاب تبلور راهکارهایی است که فهم و رفتار خردمندانه را به بار می‌آورد و دانشی را به ما می‌بخشد که مجزا از زندگی اخلاقی نیست (امثال ۱:‏‌۱-‏‏‏‏‏‏ ۷).
 

جامعه

شاید بتوان این کتاب را نقدی بر سایر نوشته‌های حکمتی به حساب آورد. اگر حکمت در امثال سلیمان با خود "سعادت و شادی" به ارمغان می‌آورد، مطابق نظر این کتاب "غم و درد" حاصل آن است. در مطالعۀ کلام خدا باید به صداها و پیام‌های به‌ظاهر متضاد کتاب‌ها به دقت گوش کرد، زیرا حقیقتی عمیق در پس این شهادات تناقض‌گونه وجود دارد. شایان ذکر است که عنوان کتاب‌های عهدعتیق از ترجمۀ یونانی کتاب‌مقدس برگرفته شده است. در اصل عبری، عنوان این کتاب "کوهِلِت" است که می‌تواند به معنای فردی باشد که دیگران را فرا می‌خواند تا تجربیاتش را با آنها در میان بگذارد. واژۀ کلیدی این کتاب، "هِبِل" (بطالت) است که بارها در کتاب ذکر می‌شود. هِبِل می‌تواند به معنای "پوچی و بی‌معنایی" و همچنین "ناپایداری و زودگذری" باشد. بر این باورم که آنچه کوهِلِت به ما می‌گوید به معنای آن نیست که زندگی و حیات یک شوخی و یا جوک غم‌انگیز است. کوهلت نمی‌گوید از درک ساده‌لوحانه و توهم خوش‌بینانۀ خود پیرامون باور به حیات با معنا بیدار شو. آنچه کوهلت به جِد به نقد می‌کشد نه بی‌معنایی حیات، بل بی‌معنایی خلق معنا صرفاً در دایرۀ تلاش و دستاوردهای انسانی است. عبارت "در زیر آسمان"، فضایی را که درک در آن صورت می‌گیرد، ترسیم می‌کند. "زیر آسمان"، خبر از محدودیت‌ زمانی، مکانی، ادراکی و فیزیکی بشر می‌دهد. انسانی که محدود در زمان و فضاست و مرگ هر لحظه در تعقیب اوست و در دام حوادث اسیر است، نمی‌تواند و نباید ادعاهای بزرگ کند. به بیان دیگر، این کتاب خواننده را تشویق به افتادگی می‌کند. نباید به خود و دستاوردهای خویش چنان بنگریم که گویی آنها ابدی‌اند و در خاطره‌ها جاودانه باقی خواهند ماند. از سوی دیگر، باور به زودگذری حیات، ما را وا می‌‌دارد که قدر لحظات تکرار‌نشدنی زندگی‌مان را بدانیم و هر لحظه از آن را حرمت و ارج نهیم. در این کتاب حدود ۲۸ بار از واژۀ "دادن" به معنای بخشیده شدن استفاده می‌شود. گویی کوهِلِت به ما می‌گوید ببین که چقدر به تو بخشیده شده است. هدایای زندگیت را بشمار و قدر آنها را بدان. نعمت خانواده، خلقت، زمان و تمامی آنچه را که خداوند به هر یک از ما بخشیده است، تکرار نشدنی است. برای کوهِلِت، شادی و گشاده‌دستی دو عامل مهم تسکین‌دهندۀ هِبِل حیات هستند. نصیحت پایانی کتاب بار دیگر اهمیت بنیادی "ترس خدا" را گوشزد می‌کند. ترس خدا به‌عنوان مهم‌ترین "تکلیف انسان" و یا به‌عبارت دیگر اساسی‌ترین طریق "تعریف انسان"، ما را از پوچی، زودگذری و مصائب حیات محفوظ می‌دارد.
 

غزل‌غزل‌ها

حکمت و عشق چنان در هم تنیده‌اند که نمی‌توان آنها را از یکدیگر جدا نمود. باید عاشق حکمت بود تا آن را بدست آورد. باید عاشقانه به جستجوی آن پرداخت و درد و زجر هرمان آن را به جان خرید.
 
این کتاب بزرگ‌ترین مشکل حیات را فقر عشق و صمیمیت می‌داند. فقر عشق به خدا، به دیگری و به طبیعت. این کتاب دعوتی است لاینقطع برای بازگشت به عشقی بالغ و رو به فزونی. این کتاب دعوتی است برای رفع بیگانگی از خدا، از خود، از دیگری و از خلقت. تنها در سایۀ بازیابی این صمیمیت از دست رفته است که تقدس رخ می‌دهد و جهان عرصۀ تجلی عمل الهی می‌گردد. آنچه احیاکنندۀ عشق انسانی است، عشق لایتغیر و همیشه حاضر و فعال خداست. این کتاب روایت درد عشق دو عاشق است که با نهایت احترام و عطش فراوان در انتظار وصال یکدیگرند. در باب اول آیۀ ۹، مرد زن را به اسبی در ارابه فرعون تشبیه می‌کند. نویسنده در این قسمت به رویدادی شناخته شده در نبردهای باستانی اشاره می‌کند. در نبردی که فرعون با پادشاه قادش داشت. قادشیان که می‌دانستند اسبان فرعون، ماده می‌باشند، اسبان نر را به ارابه‌های او نزدیک کردند تا در میان آنها ناآرامی و همهمه بیندازند. به دیگر سخن مرد به زن می‌گوید «تو مردان را از خود بیخود می‌کنی». عشق خدا به انسان این‌گونه است. عشق اکسیر رها شدن از خود و توجه به دیگری است و آگاهی از عشق بی‌حد و مرز محبوب، در ما ایجاد عشق می‌کند.
 

ایوب

کتاب ایوب روایت شنیدن حکمت از شخص رنجبر است. این کتاب بیشتر از آن که بخواهد دلیل رنج را از خدا بپرسد و یا به تجربه و تحلیل خود رنج بپردازد، بر شخص رنجبر متمرکز است. گویی فرد رنجبر از اقتداری خاص برای سخن گفتن برخوردار است. اقتداری که شنونده را به "سکوت" و فراتر از آن به "احترام" نسبت به شخص رنجبر تشویق می‌کند. این کتاب نمایانگر آن است که او که دردی جانکاه بر خود دارد، الهی‌دانی است که درکی خاص و منحصربه‌فرد از خدا دارد. ایوب روایت الهیات نه رنج بلکه رنجبر است. رنجبری که حق سخن گفتن و حق شنیده شدن را به تمامی داراست.
باب‌های پایانی این کتاب بسیار پر رمز و راز است. شاید پیغام کتاب آن است که نمی‌توان همیشه به درک روشن درد و رنج رسید و یا نباید همواره به‌دنبال پاسخ بود. چرا که پاسخ، خود به درد و رنج مشروعیت می‌دهد. و یا شاید پیغام آن است که خدا را نباید تنها در دایرۀ درک اخلاقی خود تعریف کرد (خروج ۳۴:‏‌۶). از خدا نباید با درک محدود خود، موجودی قابل پیش‌بینی و فرمول‌پذیر بسازیم. او گاه برای خیر ما، ما را به عرصه‌هایی می‌برد که برای‌مان هضم ناشدنی است، اما می‌توان مثل ایوب از کورۀ آزمایش سربلند و متحول شده بیرون ‌آمد.
 
آنچه در پایان این نوشتۀ اجمالی و سرشار از نقض بیش از پیش جلوه می‌کند، نیاز به مطالعۀ آهسته و پر از تعمق ادبیات حکمتی است. از یاد نبریم که ترس از خداوند سرآغاز دانش است (امثال سلیمان ۱:‏‌۷).


[1]  ادبیات حکمتی درکتاب‌مقدس به‌طور خاص به کتاب‌های امثال سلیمان، جامعه، غزل‌غزل‌ها و ایوب اشاره دارد اما برخی از مزامیر را نیز می‌توان در زمرۀ این ادبیات به حساب آورد. به‌طور کلی هر گاه نویسنده در پی قیاس دو راه برمی‌آید (راه حکمت و راه تباهی)، و یا خواننده را تشویق به مشاهدۀ عمیق خلقت و یا تجربیات زندگی می‌کند، گفتگوی او از سبک حکمتی برخوردار است.